۲
اردیبهشت
۱۴۰۴
شماره
۵۸۷۲
عناوین صفحه
همان طور که در قسمتهای قبلی برایتان گفتیم، فضایی، موجود کوچک و دوستداشتنی از سیاره نورالیا، با سفینه پرندهاش به زمین رسیده بود. او با پسری مهربان و دانا به نام ایلیا دوست شده بود.
امروز ایلیا دائم توی فکر بود. انگار حال و حوصله بازی کردن با فضایی را نداشت. فضایی دستش را روی شانه ایلیا گذاشت و پرسید: در چه فکری هستی؟
ایلیا گفت: "توی فکر کتابخانه مدرسه هستم. کتابخانه ما قدیمی شده. قفسهها شکسته و کتابها نامرتب هستند. مدیر مدرسه به علت تعمیرات کلی مدرسه فعلا نمیتواند به کتابخانه رسیدگی کند."
فضایی با چشمانی که پر از امید بود، نگاهی به ایلیا انداخت و گفت: "در نورالیا میگویند: هر مشکل تاریکی، یک راه درخشان دارد!"
فضایی پیشنهاد یک گروه را به ایلیا داد. ایلیا ایده فضایی را دوست داشت. او با چند نفر از دوستانش "گروه کتابخانهساز" را تشکیل داد؛ متین که در طراحی عالی بود. امیرحسین که در کارهای فنی مهارت داشت و طاها که همیشه پر از ایدههای نو بود.
آنها شروع به کار کردند؛ از مدیر مدرسه اجازه گرفتند. چوبهای دور ریختنی کارگاه مدرسه را جمع کردند و با کمک فضایی که ابزارهای نورانی عجیبی داشت، قفسههای جدید ساختند، کتابهای قدیمی را مرتب و فهرستبندی کردند و در آخرین مرحله فراخوانی را بین بچههای مدرسه توزیع کردند تا هرکس که می تواند کتابی به کتابخانه هدیه دهد.
کارها خیلی زیاد بود و بچهها گاهی حتی ناامید میشدند. اما در این زمان فضایی با مهربانی میگفت: "در نورالیا وقتی کارها سخت میشود، آن را به بخشهای کوچک تقسیم میکنیم. هر روز فقط یک قدم برمیداریم."
بعد از سه هفته تلاش قفسههای رنگارنگ کتابخانه ساخته شد، یک گوشه مطالعه با نور مناسب درست کردند و تابلو "کتاب بهترین دوست شماست" را بر دیوار نصب کردند.
در روز افتتاح کتابخانه، همه دانشآموزان و معلمان تعجب کردند! مدیر مدرسه گفت: "شما ثابت کردید که همکاری و تلاش میتواند معجزه کند!"
کتابخانه جدید مدرسه، کتابخانه دوستی نام گرفت و تبدیل به یکی از دوست داشتنیترین جاهایی شد که بچهها در مدرسهشان سراغ داشتند.