صفحه 1 : ایران و جهان صفحه 2 : خبر همدان صفحه 3 : شهرستان صفحه 4 : خبر همدان صفحه 5 : ایران و جهان صفحه 6 : ایران و جهان صفحه 7 : اندیشه صفحه 8 : فرهنگی

۱۱
اردیبهشت
۱۴۰۴

شماره
۵۸۷۹

امروز: ۱۲ (اردیبهشت) ۱۴۰۴ ◀ ◀ Friday 2025 (May) 02

عناوین صفحه



تاکسی حرکت کرد، مثل همیشه داستان، داستان چند مسافر بود و یک راننده. ماجرایی که هر روز تکرار می‌شود واین خیابان‌ها هر روز مسیری می شوند برای همراهی این آدم ها، برای چند دقیقه کنار هم نشستنشان، چند کلام گفتن و شنیدنشان. شاید مسیری برای بیشتر پیوند خوردنشان به یکدیگر به همدانی که دوستش دارند.
تاکسی داشت به آرامی از کنار بازارچه محصولات کشاورزی عبور می کرد. یکی از مسافرها که آقایی تقریبا مسن بود گفت: چه خوب شد اینا رو ساماندهی کردن! اینجا قبلا خیلی درهم برهم و بدنما بود، ولی الان خیلی خوب شده.
آقایی که کنارش نشسته بود و نگاهش به همان سو بود، سری به علامت تأیید تکان داد و گفت: آره والا خیلی خوب شده، اصلا دیگه مثل قبلش نیست که نظم شهر رو به هم ریخته بود. اینجا پر می شد وانت بار و هر کی ساز خودشو می زد.
راننده با صدایی هیجان زده، شروع به صحبت کرد و گفت: حالا می خوان بازارچه مرغ و ماهی ام راه بیندازن. اونم طرح خوبیه. این طور جاها باعث می شه مشتری بتونه جنس با کیفیت بهتر و قیمت مناسب تر پیدا کنه. قیمتا همه همون قیمتای مصوب هستن.
آقای اولی سری تکان داد و اضافه کرد: بله چون واسطه‌ها از بین می رن و محصول مستقیم به دس خریدار می رسه. دسترسی به محصولم راحت تر می شه.
پسر جوانی که تا الان ساکت بود، سرش را از روی گوشی همراهش بلند کرد و گفت: هر چی این بازارچه‌ها جای وانت بارهای غیرمجاز فروش اجناس رو بگیره، آرامش ما هم بیشتره. به خدا بعضی وقتا از سرو صداشون شب و روز نداریم. ما برای درس خوندن نیاز به آرامش داریم.
راننده صدایش را صاف کرد و گفت: وقتی وانت بارا رو ساماندهی می کنن، ترافیکم کنترل می شه، ما که دائم کف خیابونیم و محل کارمون اینجاس، واقعا این تغییرا رو حس می کنیم. تازه تصادفا هم کمتر می شه، امنیت مردم هم بیشتر می شه.
آقایی که روی صندلی کنار راننده نشسته بود، گفت: ممنون پیاده می شم... با این صحبت ها، هوس کردم سری به این بازارچه بزنم.



ارسال ديدگاه

نام:
پست الکترونیکی:
کد امنیتی:
ديدگاه: