صفحه 1 : همه دانا صفحه 2 : خبر همدان صفحه 3 : شهرستان صفحه 4 : خبر همدان صفحه 5 : ایران و جهان صفحه 6 : ورزش صفحه 7 : همه دانا صفحه 8 : فرهنگی

۲
بهمن
۱۴۰۳

شماره
۵۸۱۳

امروز: ۲ (بهمن) ۱۴۰۳ ◀ ◀ Tuesday 2025 (Jan) 21

عناوین صفحه

هگمتانه، گروه رفیق شهیدم: شهید سیدعلی‌اصغر بلوری، از تبار و سلاله زهرای اطهر(س) بود که در رمضان 1344 در سایه‌ امن خانواده به دنیا آمد و بزرگ شد و با اسلام و فرایض این دین آسمانی آشنا گشت. روزهای کودکی سید در شهر همدان سپری شد تا اینکه به سن جوانی رسید؛ آرزوهای بسیاری برای فردای خود داشت اما جنگ، او را به میدان نبرد کشاند.
بلوری مردانه جنگید و سرانجام در بیست و هفتمین روز از بهمن ماه سال 1362 در عملیات والفجر5 در جرگه عاشوراییان قرار گرفت.
با این مقدمه کوتاه، میهمان این هفته از صفحه رفیق شهیدم، خواهر شهید سید علی‌اصغر بلوری هستیم و خواهر شهید درباره برادرش روایت می‌کند.
خانم بلوری در گفت‌وگو با خبرنگار هگمتانه اظهار کرد: شب عید سعید فطر سال 1344 که ماه مبارک رمضان زیباتر به دیدار ماه شوال می‌رفت، حسینیه حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام مریانج به انتظار بود. گویی او انتظار می‌کشید تا کودکی از تبار پاکان در آن مکان پاک به دنیا آید.
وی افزود: سید اسماعیل، پدرم، نگران و چشم انتظار در صحن حسینیه قدم می‌زد که ناگهان صدای گریه مهمان تازه وارد، فضای معطر حسینیه را پر کرد و چراغ اتاق محقر ولی با صفای سید را روشنی بخشید و با آمدن اولین فرزندش، لبخند بر لبان پدر شکوفه زد و الهی شکر بلندش سینه‌اش را جلا داد.
خواهر شهید با این بیان زیبا که پدرم که خادم دلداده حسینی در حسینیه حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام مریانج بود، صاحب فرزندی شده بود، افزود: کودک زیبارو دست به دست می‌چرخید و با نگاه معصومش از چهره صمیمی پدر و چشمان مهربان مادر بوسه برمی‌داشت و اینجا سید اسماعیل سجده شکر به جا آورد و برای نام کودکش اندیشه کرد اما از همان ساعت اول گویا همه می‌دانستند که نام این نورسته باید چه باشد نامش را که سید علی‌اصغر نهادند ابتدا گل لبخند قلبشان را شاد کرد ولی لحظاتی بعد اشک در چشمان مهربان مادر حلقه زد، کسی چه می‌دانست که این علی‌اصغر سال‌ها بعد به مولایش اقتدا خواهد کرد.
وی با همان بیانات شیوا ادامه داد: سید علی‌اصغر در فضای نورانی حسینیه بالید و رشد کرد و چند سال بعد خانواده به همدان نقل مکان کردند و به اقتضای کار مقدس پدر در مسجد میرزا داوود ساکن شدند.
فعالیت‌های انقلابی
خواهر شهید افزود: علی‌اصغر با علاقه و عشق 5 سال دوران ابتدایی را در دبستان آیت‌الله معصومی گذراند و آن سال‌ها که نهال انقلاب جوانه می‌زد مسجد میرزا داوود کانون اصلی اجتماع مردم و آغازگاه رویش بیداری و حرکت در همدان شده بود، مراسم سخنرانی دعای ندبه و کمیل با انبوه مردم مشتاق و انقلابی برگزار می‌شد.
خانم بلوری اظهار کرد: علی‌اصغر نیز که با خانواده در این کانون زندگی می‌کرد وارد صحنه‌های انقلاب شد و با اینکه حدود 13 سال بیشتر نداشت پیوسته در جنب و جوش بود و سر از پا نمی‌شناخت.
وی افزود: در پخش اعلامیه‌های حضرت امام‌خمینی(ره) و عکس ایشان به بزرگترها کمک می‌کرد و برای هر کار انقلابی پاشنه کشیده بود.
وی در ادامه با اشاره به اینکه مدتی بعد شرایط مالی و اقتصادی خانواده او را به کار و کسب کشانید اما او توانست همه وظایفش را در کنار هم جمع کند، گفت: سید علی‌اصغر در کنار درس و ورزش به شدت کار می‌کرد و به عنوان فرزند ارشد خانواده یاری‌گر دستان خسته پدر مهربانش بود.
تحصیل، تهذیب و ورزش در کنار هم
خواهر شهید بلوری افزود: درخشش خوب او در تیم فوتبال محله باعث شد تا تیم صاحب نام "سعادت" از او دعوت کند و بدین ترتیب پس از چندی اهالی ورزش از او به عنوان فوتبالیستی توانا و با اخلاق یاد می‌کردند.
وی همچنین گفت: علی‌اصغر پس از پایان تحصیل دوره راهنمایی در مدرسه فارابی همدان، وارد دبیرستان شریعتی شد. آن سال‌ها یعنی سال‌های 1360 و 1361 اوج درگیری‌ها و فتنه منافقین بود و علی‌اصغر همانند دوران انقلاب در صحنه بود و چون سربازی راستین برای امام و انقلاب در کنار دیگر شهیدان از میراث انقلاب و اسلام دفاع می‌کرد.
وی افزود: ایمان، شعور انقلابی و سیاسی، ادب، شجاعت، نجابت و عشق او به کار و درس و ورزش از او چهره محبوب در بین خانواده، دوستان و انجمن اسلامی دبیرستان ساخته بود.
حضور در جبهه‌ها
خواهر شهید افزود: سید علی‌اصغر 17 بهار زیبا را پشت سر نگذاشته بود که باور مردانه و راستینش او را به مردانه‌ترین عرصه انسانی یعنی جهاد در راه خدا کشانید و در آغاز و برای گذراندن دوره آموزش نظامی به پادگان الله‌اکبر اسلام آباد غرب رفت پس از سپری شدن دوره به جبهه نورانی سرپل ذهاب اعزام شد.
وی افزود: مأموریت علی‌اصغر که پایان گرفت به همدان برگشت و جدی‌تر از قبل به کار و درس پرداخت اما دیری نپایید که روح مشتاق و نهاد ناآرام و شیدایش او را به چنگوله سوق داد.
قصه شهادت
خواهر شهید ادامه داد: آخر عملیات والفجر5 سپیدی صادقی بود که علی‌اصغر از آن بوی عروج می‌شنید و چنگوله ارض مقدسی بود که او باید از آنجا به معراج عشق می‌شتافت و این چنین سرآغاز حیات جاودانی این جوان رعنای سلاله نور و کرامت در شب بیست و هشتم بهمن 1362 رقم خورد.
وی افزود: گلوله مأمور شد تا بر پیشانی نورانی آرپی‌جی زن جوان بسیجی بنشیند و سید علی‌اصغر بلوری یا حسین گویان و با چشمانی پر از بلور اشک به دیدار مولایش علی‌اصغر علیه‌السلام شتافت و این چنین مزد اشک‌های بی‌ریا و مخلصانه‌اش بر رنج‌ها و مصائب اهل‌بیت را به زیباترین وجه از دست مولایش ستانید.
دیدم که به خون سر وضو می‌کردی
در شط سپیده شست و جو می‌کردی
وقتی که شفق به خون تو می‌آمیخت
با حضرت دوست گفت‌وگو می‌کردی



ارسال ديدگاه

نام:
پست الکترونیکی:
کد امنیتی:
ديدگاه: