۲۶
دی
۱۴۰۳
شماره
۵۸۰۸
عناوین صفحه
هجدهم تیرماه روز ملی ادبیات کودک ونوجوان از راه میرسد و بهانهای میشود برای یک دورهمی جذاب با عطر و طعم دلنشین شعرها و قصههای کودکانه. اینار به میزبانی شهری به شیرینی انگورها و به زیبایی منبتهایش.
قرارمان ساعت یکونیم ظهر حوزه هنری همدان است، بسته های پذیرایی تدارک دیده شده را در صندوق عقب ماشین میگذاریم و راه می افتیم.
بعداز طی مسافت تقریبا۸۰ کیلومتری به ملایر میرسیم و مستقیم به محل برگزاری برنامه یعنی سینما بهمن میرویم. دونفر از شاعران ملایری نسرین شهبازی و اعظم خراسانی زودتر از ما رسیدهاند. وسایل را از پشت ماشینها پایین میآوریم، بعداز جابهجایی و هماهنگیها یکی یکی وارد سالن میشویم. فضای خنک و نقلی سالن همه را به وجد میآورد.
برنامه شروع میشود. آقای بکتاش و آقای محسن کریمی از راه میرسند.خانم زندی که میزبان و مجری برنامه است برنامه را با خوش آمدگویی و معرفی حضار شروع میکند. اولین نفر نسرین شهبازی از ملایر شعر میخواند از کوهی که شغلش عطاری است و فنجانی که گلدان میشود و در شعر دیگرش از آیینه برایمان میگوید.
فاطمه یعقوبی شاعری از ملایر که با زبان شعر از خاطرات درخت میگوید و از پاییز و فرفره و باد.
نوبت به داستان میرسد، داستانی با عنوان «فرار عدد یک» و شعری از جوجه و کلاغ از خودم که گاهی نویسنده ام و اندکی شاعر.
مهسیما سهرابی سومین شاعر ملایری است که همراه پسرش در سالن حضور دارد و شعر میخواند از یاکریمهایی که مستاجرشان بودند.
چهارمین شاعر ملایری اعظم خراسانی است که دو شعر میخواند از مادربزرگی که مثل مویز شیرین است و عطر حنای موهایش در خانه پیچیده.
آقای طراوتی به همراه خانواده از راه میرسند وجمعمان جمع میشود. دوباره نوبت داستان میشود داستانی از ژیلا طاهری میشنویم داستان کلاهی که دلش میخواست کلاه سر همه بگذارد.
محسن کریمی برایمان یک شعر کودک از نقاشی پاییز و یک غزل بزرگسال برای معشوق آسمانی میخواند. خانم زندی شعری از آقای بکتاش میخواند و ایشان را به جایگاه دعوت میکند.
شنیدن شعر از زبان شاعر لطف دیگری دارد و چقدر دلنشین و دوستداشتنی است این لحظات. شعر آقای کارگردان، اولین نمایشگاه، لیلی پشت تریلی، داداشی که از جنینیاش یک عالمه عکس و فیلم دارد، بحث همسایهها و صلح و رانندگی در بلوار قالی را برایمان میخواند.
میرسیم به بخش خوشمزه برنامه یعنی پذیرایی، خوراکیهایی با طعم کودکی و یک ماژیک فانتزی قشنگ که نماد قلم است.
آقای بکتاش در مورد ادبیات کودک و نوجوان برایمان میگوید از اینکه چگونه با کشفهای جدید تعادل را در شعر برقرار کنیم که اگر کشف نباشد نمیتوانیم مضمون پردازی کنیم. شاعر نمیماند و کتاب میماند و قطعا در آینده قضاوت میشویم.
آقای سماوات از راه میرسند. از جلسهای میآیند و ظاهراً بعد از برنامه هم جلسه دیگری دارند، حسابی خسته به نظر میرسد. زهرا آقامیرزایی به جایگاه میرود و دو شعر نوجوان برایمان میخواند، یکی در مسیر مدرسه و دیگری ماه قشنگ. آقای طراوتی برای خوانش شعر به جایگاه دعوت میشود. ابتدا با دلی پر، نقدی بر آثار ضعیفی که چاپ شده میکند و در شعرش با چوبهای هم ردیف خانه میسازد و گربهای را صاحبخانه میکند، با شعر دیگری از درختی بیبرگ و سایهای که خوراک ارهها شده برایمان میگوید. حالا نوبت به مدیرکل حوزه هنری انقلاب اسلامی استان همدان میرسد. آقای سماوات ادبیات کودک و نوجوان را مهم و تاثیرگذار میداند زیرا گیرایی مخاطباش از بقیه بیشتر است و اعتقاد دارند که میتوان ادبیات را بر مبنای حکمت پیش برد و تأثیر رسانه را در ادبیات بیربط نمیداند. در مسیر پیشرفت عدهای فریب رسانه و علم را خوردهاند. ایشان بیخیالی را جز صفات انسانی نمیدانند. بانشر ناامیدی، بی خیالی و سیاهی، عنوانهای مختلف مثل ژانر ترس و... که پسند نوجوان است توسط رسانهها به جامعه القا شده است. ایشان به این نکته مهم اشاره میکنند که انقلابها از دل امید بیرون میآید و در ادبیات کودک و نوجوان نباید مخاطب را ناامید کرد زیرا نسلی که تربیت میکنیم اگر ناامید باشد کشور خالی از پیشرفت خواهد بود.
حالا نوبت به استاد جواد محقق، چهره محبوب و دوست داشتنی و یکی از کهنه سواران و پیش تازان ادبیات کودک و نوجوان میرسد که بعد از قرائت شعر ایشان، خانم زندی از چالشها و راهکارهای ادبیات کودک و نوجوان از ایشان سوال میکند و استاد محقق مثل همیشه با حوصله و صبوری فراوان برایمان توضیحات مفصل و مفیدی را میدهد. تعدادی از دوستان حاضر درجلسه پیرامون این سوال با استاد بحث و گفتوگو میکنند.
جلسه به پایان رسیده است. چند بار از طرف مسؤولین سالن تذکر داده میشود که سالن را تحویل بدهیم و مثل همیشه خانم زندی که تمام زحمات برنامه بر دوشش بوده، برایمان شعری از خودش نمیخواند و فرصت را به دیگران واگذار میکند.
بعداز گرفتن عکس دسته جمعی وسایل را جمع میکنیم و سینما را به قصد گردش در شهر جهانی منبت و انگور ترک میکنیم.
به دو ماشین قبلی یک ماشین دیگر اضافه شده است، آقای طراوتی و خانم زندی جلوتر حرکت میکنند، بعد از گذشتن چند خیابان قشنگ به مقبره سیفالدوله میرسیم. بنای زیبایی که در محوطه بیرونیاش رقص فوارهها وسط حوض زیبا روحمان را نوازش میکند، معماری زیبای اسلامی بنا از بیرون و داخل چشم نواز و دلنشین است. در آنجا که قدم میزنی با دیدن عکسها و مقبرهها صفحاتی از تاریخ در ذهنمان مرور میشود و ما را با خودش به عهد قاجار میبرد.
وقتی بهانه میهمانیات ادبیات کودک و نوجوان باشد و میزبان یک ملایری باشد آن هم از نوع شاعر و نویسنده ی کودک، راه و رسم میهماننوازی را خوب بلد است. آری خانم زندی با بستنیهای سنتی از راه میرسد. شیرینی و خنکیاش در گرمای تیرماه حسابی میچسبد.
بعداز خوردن نصف و نیمه بستنیها به راه میافتیم. از بام ملایر عبور میکنیم و مناظر زیبا و سرسبزیهای شهر ملایر را میبینیم تا به یک جای با شکوه و زیبا میرسیم جایی که از نام قشنگش پیداست قرار است ما را به کجاها ببرد، (مینی ورد، یا جهان کوچک) دور دنیا و دیدن بناهای مهم تاریخی وگردشی در جهان در چند دقیقه، از برج ایفل گرفته تا اهرام ثلاثه مصر و حافظیه و ارگ کریمخان و گنبد کاووس، تخت جمشید و طاق بستان و بادگیرهای یزد.
ماکتهای زیبایی که چشم نواز هستند و دلبر. خلاقیت، هنر و زیبایی، شکوه تاریخ، همه با هم بر بلندای شهر ملایر نشستهاند و گردشگران را به تماشای جهان میبرند. خورشید پلکهایش را روی هم میگذارد که بخوابد و این یعنی وقت رفتن رسیده و باید خداحافظی کنیم. عکسهای یادگاری پایانی را هم میگیریم و از هم خداحافظی میکنیم.
نُقل خاطرات وتجربههای شیرین امروز را توی جیبهایمان میریزیم و به طرف همدان باز میگردیم. امید است که این تجربیات و اندوختهها سرمایهای باشد برای رشد، پیشرفت و ساختن جهانی زیبا در عرصه ی ادبیات کودک و نوجوان.