۲۳
شهریور
۱۴۰۴
شماره
۵۹۸۲
عناوین صفحه
پدربزرگ خندید و گفت: « خوش به حالتان، زمان ما که اصلا کتابخانهای وجود نداشت.»
پونه گفت: « راست میگویید بابابزرگ؟! پس شما برای اینکه کتابی امانت بگیرید به کجا میرفتید؟»
پدربزرگ گفت:« یک کتابفروشی در خیابان بوعلی بود که از قدیم به مشتریهایش کتاب هم امانت میداد، من بعضی وقتها با پدرم که به کتابفروشی میرفتم، از آنجا کتاب امانت میگرفتم. اما حالا شما میتوانید عضو کتابخانه شوید و هر کتابی که دوست دارید بگیرید و بخوانید. تنوع کتابهای شما خیلی زیاد است. ما تعداد محدودی کتاب در اختیار داشتیم.»
پیام گفت: « من عضو چندتا کتابخانه هستم؛ کتابخانه عمومی همدان، کتابخانه مدرسه، کتابخانه مسجد. هربار هم از هرکدام کتابی میگیرم و میخوانم. تازه وقتی به عنوان یک کتابخوان نمونه در مدرسه انتخاب میشویم یک کتاب از طرف کتابخانه هدیه میگیریم.»
پونه گفت: « من سال گذشته در هفته کتاب، چندتا از کتابهایم را به کتابخانه مدرسه هدیه دادم. خانم پرورشی سر صف اسم کسانی را که کتاب هدیه داده بودند را اعلام و از ما قدردانی کرد. امسال هم با چندتا از دوستانم میخواهیم در هفته کتاب، قفسههای کتابخانه را مرتب و تمیز کنیم.»
پدربزرگ گفت: « آفرین به شما، نوههای نازنینم، اینها همه نعمتهایی است که در اختیار شما قرار گرفته، پس سعی کنید قدردان این نعمتها باشید و به بهترین شکل از آنها استفاده کنید.»