۱۶
مهر
۱۴۰۳
شماره
۵۷۲۵
عناوین صفحه
در ادامه سلسله نوشتارهای پاسخ زبانشهر به ظرفیتها و چالشهای شهری، در نوشتار قبل به اَبَر بحرانی به نام بروکراسی رسیدیم. در این نوشتار اشاره شد که ریشه بسیاری از چالشها و بحرانزاییهای شهرهای ما در نظام به شدت پیچیده بروکراسی است که مدیریت شهری در چنبره آن قرار دارد. بروکراسی که با تز ناکارآمدی خود دائماً در حال گسترش دامنه خود است، دامنهای که علاوه بر نارکارآمدی به تولید و بازتولید فساد نیز میانجامد، چراکه نظارتی که توسط خود نظام بروکراسی و در دایره انحصاری قدرت اداری صورت میگیرد بهصورت ذاتی فسادزا و ناکارآمد است. در متن قبل اشاره شد که چگونه برای جلوگیری از فساد و ناکارآمدی سازمانهای نظارتی جدید تولید میکنیم و برای دفع فساد و ناکارآمدی آن سازمانها نیز سازمانهای نظارتی دیگری تا ثریا تولید میکنیم. اما هرچقدر جلوتر میرویم دایره فساد و ناکارآمدی بزرگتر میشود، چراکه این ذات و عقلانیت بروکراسی است و با این فرآیند خود را میپروراند و متأسفانه امروز این سیستم در کشور ما آنقدر بزرگ شده است که عملاً منجر به توقف و تخریب بسیاری از فرآیندهای توسعهمحور میشود. چنین فرآیند ویرانگری در نظام مدیریت شهری ما بسیار مشهود و قابل لمس است، بسیاری از برنامههایی که تدوین میشوند در بازی عجیب و غریب سیستم بروکراسی متوقف و در نهایت منهدم میشوند. گاهی برنامهای برای شروع تحول اقتصاد شهری، یا حملونقلی، یا شکل و گونه اداره شهری و غیره از طرف جامعه علمی پیشنهاد میشود و یا حتی خود سیستم مدیریت شهری به مشاوران و متخصصانی رجوع میکند تا برنامهای برای حوزهای تدوین گردد و پس از تصویب آن، نتیجه چیزی جز از بین رفتن برنامه مذکور با کمترین میزان تحقق نیست. این نشانهای ملموس از قدرت ویرانگری بروکراسی و انحصاری شدن قدرت در مدیریت شهری است. اما چرا از لفظ انحصاری شدن قدرت در این سیستم نام بردم؟ دلیل این مهم آن است که انحصاری کردن قدرت در ذات بروکراسی قرار دارد، اگر کمی تامل کنیم و به نظاره بدنه بروکراسی در مدیریت شهری بایستیم، متوجه این موضوع میشویم که از یک کارمند جزء در کوچکترین بخش این سیستم اداری تا مدیرکل (بسته به شرح وظایف خود) قلمرو متفاوتی از قدرت برای خود قائل هستند، درواقع «هر میزی دایره قدرت خاصی دارد» و با این قدرت شروع به تصمیمات سلیقهای میکند، به عبارتی دیگر؛ کارمند در استخدام این سیستم بروکراسی، بنا به دایره قدرتآفرینی میز خود تصمیمات سلیقهای میگیرد و هرچقدر آن میز از منظر قدرت بزرگتر باشد دایره این تصمیمات سلیقهای نیز بزرگتر میشود.
در چنین انحصار قدرتی که با میز هر کارمند تعریف میشود، بدون تردید شهروند کوچکترین نقشی در این سیستم نخواهد داشت و قدرت تنها در انحصار همان کارمندان متصل به میزهای قدرت در بروکراسی است. به همین دلیل است که شهروند در شهرهای ما برای انجام کارهای اداری خود، حتی پیش از آنکه وارد ادارات شود و فرآیند کار پرونده اداری خود را پیگیری کند به دنبال آشنایان حاضر در آن ادارات است و مدام بهدنبال پاسخ به این سوال است که «آشنا داری؟»
بدون تردید اینگونه بروکراسی با این شکل و محتوایی که در نظام مدیریت شهری ما وجود دارد نهتنها بر مسیر توسعه شهر کمکی نخواهد کرد بلکه مسیری ضدتوسعه را با روند اعتمادستیزی که پیش گرفته است بر شهر تحمیل خواهد کرد. اجازه دهید مثالی را در این مورد ذکر کنم تا موضوع کمی روشنتر گردد؛ در واکاوی که در یکی از بافتهای نابرخوردار شهر همدان (از میان بافتهای خضر، مجیدآباد، قاسمآباد، حسنآباد، علیآباد و ادامه دارد) داشتم، در مصاحبه با مادر پیری که ساکن یکی از این بافتها بود، گزارههای بسیار تلخی از سوی ایشان بازگو شد که بر ذات این بروکراسی ناکارآمد صحه میگذاشت، ایشان در نقطهای از بافت زندگی میکرد که من نام «منطقه صفر» را بر آن گذاشته بودم چراکه حتی امکانات حداقلی برای زندگی در آن فضا دیده نمیشد.
با این حال این مادر عزیز از آن همه کمبود و نداشتن حداقلهای یک محیط مسکونی چیزی به زبان نیاورد اما موضوعی را مطرح کرد که به شدت من را به فکر فرو برد، ایشان مطرح کرد که «من با این پادرد از اینجا تا سهراهی که حدوداً یک ساعت برای من پیرزن مسیر هست را پیاده و از آنجه با تاکسی به مرکز شهر میرم و با هزار سختی خودم رو به ادارهای که کار دارم میرسونم و وقتی سوال میپرسم کسی جوابم رو نمیده و وقتی از چند کارمند سوال میکنم من رو به همدیگه پاس میدن و در نهایت هم هیچ کدام جواب درستی به من نمیدن و این کار هر روز من شده... یکی از همسایهها رو خدا خیرش بده آشنا داشت رفت درستش کرد...».
مخاطبان عزیز، این اوج عریانگری بروکراسی است که مهمترین وجه سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد را از بین میبرد تا شهر را از درون تهی کند، این همان انحصار قدرت در این نظام اداری است که کارمندی که قرار است خدمتگزار و خدماترسان جامعه باشد و شهروند را در بالاترین سطح خود ببیند اما متأسفانه با اتصال به آن میز و قدرت انحصاری آن نگاه ارباب و رعیتی را بین خود و شهروند برقرار میکند و تلختر آنکه این یعنی نابودی اعتماد و از بین بردن سرمایه اجتماعی یک شهر. بدون تردید مثالهای زیادی از این قبیل ویرانگریها میتوان مطرح کرد که در این نوشتار فرصت آن نیست، از پیچ و خمهایی که این سیستم اداری عریض و طویل برای انواع سرمایهگذاریها و پروژههای توسعهمحور ایجاد میکند تا در نهایت به تحقق نرسند، تا انواع مسیرهای غیرقانونی و موقعیتهای فسادزا که درون آن ایجاد میشود و بواسطه آن هر روز نیز ناکارآمدی این سیستم بالاتر میرود. اما مسلم است که مدیریت شهری ما نیازمند یک تحول و پوستاندازی است و بارها تأکید کردهایم که اداره شهر باید بدست خود شهر قرار گیرد و تنها راه برونرفت از شرایط حاکم اعتماد کردن بر جامعه و ایجاد نظارت اجتماعی بر این پیکره ناکارآمد است. برای این مهم زبانشهر پاسخ روشنی دارد و بارها بر اداره خردمندانه دخیلان در شهر اشاره کرده است، باور کنید مسیر تحول با شعار و لفاظی میسر نمیگردد و ادامه راه با این سیستم ناکارآمد، نتیجهای جز نابودی شهر نخواهد داشت، شهر را به دست خود شهر بسپارید و بروکراسی را در مسیر تسهیلگری قرار دهید نه هدایت ارباب و رعیتی.
در نوشتار آتی در خصوص تغییر و تحول این مسیر صحبت خواهیم کرد و پاسخ زبانشهر در مورد آن را بیشتر واکاوی خواهیم کرد؛ پاسخ زبانشهر به تحول بروکراسی در نظام مدیریت شهری....