۱۶
آذر
۱۴۰۲
شماره
۵۵۰۲
عناوین صفحه
در سلسله نوشتارهای پاسخ زبانشهر به ظرفیتها و چالشهای شهری در نوشتار قبل به مفهوم فضای شهری رسیدیم و اشاره شد که فضای شهری مفهومی بسیار پیچیده و سیال است و ما آن را برساختی اجتماعی میدانیم که محصول تعاملات اجتماعی، گفتمانها و قدرتهایی است که در آن جریان دارند. فضای شهری تنها عینیات و کالبد شکلگرفته در آن نیست بلکه خود این کالبد و عینیات نیز ابژههایی هستند که توسط تعاملات اجتماعی به وجود آمدهاند. معتقد هستم که اگر تعامل را از فضا بگیرید دیگر از فضا چیزی باقی نمیماند، فرضاً چرا شما در پیادهراه بوعلی سینا و یا میدان امام و یا شش خیابان متصل به آن احساس حضور در فضای شهری میکنید و در آن قدم میزنید، مشاهده میکنید، لمس میکنید، مینشنید، صحبت میکنید و غیره اما همین کنشها را در برخی نقاط دیگر از شهر ندارید؟حتی امروز بین دو فضای شهری نزدیک به هم چون فضای پیادهراه بوعلی سینا و پیادهراه اکباتان نیز اختلاف زیادی در انتخاب وجود دارد و پیادهراه بوعلی سینا در جذب شهروندان و بروز الگوهای رفتاری چون نشستن، صحبت کردن، ایستادن و نگاه کردن موفقتر عمل میکند، این مهم حاصل همان برساخت اجتماعی بودن فضای شهری است که تعاملات اجتماعی بالا و وجود گفتمانها و صورتهای متفاوت قدرت تبلور فضایی متفاوتی را داشته و عینیات متفاوتی از فضا را میسازد، بهعبارتیدیگر در پیادهراه بوعلی سینا به دلیل تعاملات بالاتر و وجود فضای گفتمانی بیشتر چون گفتمان اجتماعی، اقتصادی و گاه سیاسی و امنیتی در کنار گفتمانهای دیگری چون گردشگری، تبلور فضایی متفاوتی را نسبت به اکباتان مشاهده میکنیم. بهطور نمونه در پیادهراه بوعلی سینا به دلیل بروز رفتارهایی چون نشستن، گپ زدن، تعامل کردن، ایستادن و نگاه کردن در جایجای این پیادهراه توسط شهروندان، هیچگاه تاکسی و یا وانتبار و یا دیگر وسایلی نقلیه پارکشده برای حمل مسافر و یا بار را در این فضا نمیبینید و این خواست همین شهروندی است که در فضا در حال گفتوگو و تعامل است و حضور و گفتمان اوست که اجازه ورود تاکسی را به این فضا نمیدهد نه محدودیت فضا، چراکه دقیقاً مشابه همین فضا را شما در پیادهراه اکباتان دارید اما غالب این پیادهراه اختصاص به ایستگاه ونها و تاکسیهای مسافربری به نقاط متفاوتی از شهر چون شهرک فرهنگیان و چراغقرمز و غیره دارد و یا وانتبارهایی که بیشتر مرتبط با آهنفروشیهای انتهای این پیادهراه هستند. فضا برساخته اجتماعی است و عینیت و کالبد آن از همین تعامل ساخته میشود، دراینبین گفتمانهایی نیز حضور دارند که حتی فضای پیادهراه بوعلی سینا و اکباتان را طبقاتی میکنند و حضور در پیادهراه بوعلی سینا را برای طبقه متوسط رو به بالا و اکباتان را حضور طبقه پایین و کمبرخوردار میدانند (طبق مطالعات نگارنده در بهار 97 در این دو محور پیاده) و همین برساخت از فضا عاملی است بر کاهش جذب مخاطب در پیادهراه اکباتان و تبلور فضایی کاملاً متفاوت نسبت به پیادهراه بوعلی سینا.
اما در خصوص بازگرداندن جریان زندگی به فضای شهری باید گفت که اگر بپذیریم که فضا یک برساخت اجتماعی است و تولید فضا بهواسطه گفتمانهای موجود در تعاملات شکل میگیرد و عینی میشود، پس درنهایت فضای شهری طبق دیدگاه لفور یک حق جمعی است که سایر حقوق اجتماعی نیز در آن تحقق مییابد، به عقیده لفور، تولید فضای شهر الزام به بازتولید روابط اجتماعی میشود؛ بنابراین تولید فضای شهر بسیار فراتر از انتظام عناصر فیزیکی در فضا و در حقیقت دربرگیرنده تولید و بازتولید جریان زندگی شهری است. درنتیجه فضای شهری عامل تحققپذیری جریان زندگی شهری و متضمن حق شهری است، بهعبارتیدیگر بازگرداندن جریان زندگی به فضای شهری در تحقق حق و کاهش نابرابری شهری است و این حق جمعی است که باعث به جریان افتادن زندگی در فضا میشود. برعکس آنچه برخی در تولید یک فضای شهری به چند کاربری تجاری و چند ساختمان فکر میکنند ما انگشت نشانه بر پیکره موضوعی که در ذات فضای شهری نهفته است و بدون آن فضای شهری چیزی جز یک کالبد سخت نیست، میگذاریم، موضوعی به نام حق.
بدون تردید زمانی که از حق صحبت میکنید دایره بسیار گستردهای را دربر میگیرد که نهتنها در این نوشتار بلکه در یک کتاب هم شاید نتوان آن را جای داد، بخصوص زمانی که قرار است از حق جمعی و فضای شهری صحبت کنیم. از حق دسترسی به امکانات تا حق اختیار و آزادی در چارچوبی که خود جامعه میپذیرد و یا حق آرامش و آسایش، حق اظهارنظر در مورد هر آنچه در آن فضا میگذرد و بر او خوشایند و یا ناخوشایند است و هزاران حق دیگری که در فضای شهری برای فرد و جمع ایجاد میشود. ادای این حق در فضای شهری مهمترین وظیفه در تولید یک فضای شهری و بازگرداندن جریان زندگی به آن است؛ اما امروز چقدر از این حق را در شهر و فضاهای شهری ادا کردیم؟ منظور من از فضای شهری فضاهای خاصی چون پیادهراه بوعلی سینا و میدان امام و بلوار ارم نیست که خود این فضاها هم از حداقلی از حق برخوردار نیستند، بلکه منظور من از فضای شهری کل شهر و کل فضاهایی است که ما تولید کردهایم. مخاطبان عزیز که بر منِ دانشآموز منت میگذارید و این متن را میخوانید حتماً مستحضرید که بارها و بارها بر نابرابری شهر و ادا نکردن حق بر شهر بر سوتک خود دمیدهام و بارها اشارهکردهام که ما شهری نابرابر ساختهایم که هرروز در حال بحرانیتر شدن و ایجاد شکاف طبقاتی و بزرگتر شدن دایره این نابرابری در شهر است. نمونههای آن را بهکرات در نوشتههایم آوردهام و از محلات و بافتهای شهری چون خضر، مجیدآباد، قاسمآباد و حسنآباد صحبت کردهام. باور کنید شهروند ساکن در اینچنین بافتهایی هرروز از خود سؤال میکند که فرق او و محله او با محلهای در پردیس، استادان و متخصصین شهر همدان چیست؟ افراد ساکن در مناطق مرفه چه چیز متفاوتی از ما دارند که آنها در بهترین کیفیت فضای زیستی هستند و ما هرروز باید برای رودخانه فاضلابی که از کنار منزلمان میگذرد با سوزش چشم و گرفتگی بینی و هزار بیماری دستوپنجه نرم کنیم؟ چه برتری بین منطقه یک شهر و منطقه سه یا چهار شهر وجود دارد که یکی دغدغه کوتاه کردن چند میلیمتری چمنهای جلوی در منزلش را دارد و دیگری دغدغه پر شدن چاه فاضلابی که برای دفع فاضلاب خانه خود حفر کرده؟ آری عزیزان تولید فضای شهری یعنی ادا کردن این حقوق، یعنی پشت پا زدن بر این نابرابری و سطح دغدغهها و باز کردن مسیری برای کاهش فواصل طبقاتی که در فضا متبلور است. بدون تردید چنین ادای حقی با چند نورپردازی و چند پروژه عمرانی و ساختمانی و تقلیل پوپولیستی فضا به محوطه ممکن نیست و چنین جریانی نیازمند مستقر شدن زبانشهر در مدیریت شهری و آوردن فرآیند برنامه به نظام مدیریت شهری است.
زبانشهر یا همان مارپیچ دخیلان توسعه در شهر با کمک زبانمحله یعنی همان انجمنهای محلی زنجیری را شکل خواهند داد تا دامنه این نابرابری روزبهروز تقلیل یابد و ادای حق بهتدریج در شهر تحقق یابد. این مسیری است که جریان زندگی را به شهر برمیگرداند و حداقلهایی از حق در شهر را جبران میکند، حداقلیهایی که ما هیچوقت به آنها احترام نگذاشتیم؛ اما در نوشتار آتی به انواع فضاهای شهری خواهیم پرداخت تا افتراق و دایره حق هر یک با دیگری را دریابیم، چراکه بدون درک این فضاها و تفاوتهای آنها با یکدیگر، پاسخهای مناسبی در قبال آنها نخواهیم داد و با نگاه پوپولیستی فضا را به محوطه تقلیل خواهیم داد.