۲۸
اسفند
۱۴۰۱
شماره
۵۳۱۱
در ادامه سلسله نوشتارهای زبانشهر و پاسخ به ظرفیتها و چالشهای شهری به موضوع بسیار حیاتی و مهمی در شهر رسیدیم که تحت نام «فضای شهری» تعریف میشود. باید توجه داشت که فضا و فضای شهری مفاهیمی بسیار پیچیده و سیال است که تا به امروز نیز محلی برای مناقشه بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان علوم شهری و همچنین فلاسفه بوده است؛ و جای تأسف بسیار دارد که افرادی بدون داشتن کمترین دانش در درک و فهم از فضا و فضای شهری شروع به تعریف این پدیده بسیار پیچیده میکنند و فضای شهری را به مفاهیم حقیر و تقلیلگرایانهای چون محوطه و محوطهسازی تنزل میدهند که هیچ ارتباطی با مفهوم فضا ندارد. چنین نگاه حقیرانهای به فضا و تنزل آن به یک محوطه که در انقیاد تنها یک نیرو است، نهتنها ضربهای مهلک بر پیکره فهم فضاست بلکه بهواسطه چنین نگرش حقیرانهای است که بهجای تولید فضا به تولید محوطهای میرسیم که برساخت گفتمانی مسلط و قدرتی یکتا و بدون تردید خارج از نیروی اجتماعی است. درواقع چنین نگرشی، فضای شهری که برساختی اجتماعی و حاصل عینیات و ذهنیات در یک رابطه اجتماعی است را نابود و به سطح یک محوطه تحت نظارت یک نیروی خاص و خارج از نیروی اجتماعی و احتمالاً تحت تسلط یک قدرت و گفتمان انضباطی، میکشاند و این دیگر فضای شهری نیست بلکه دقیقاً همان مفهوم حقیرانه به نام محوطه است نه فضا؛ اما در تعریف فضا و فضای شهری اجازه دهید کمی دیدگاههای اندیشمندان و فلاسفه را مرور و سپس فهم خود را بیان کنیم. همانطور که گفته شد سرشت فضا موضوع بحث و گفتگوهای زیادی میان فلاسفه، دانشمندان و سایرین بوده است، به اعتقاد ارسطو فضا، پایهای عینی دارد و ظرف اشیا است. دکارت مهمترین بخش فضا را فضاییت (Spatiality) میداند، فضاییت را باید چیزی شبیه به گستردگی ماده دید، به عبارت کلیتر دکارت ذهن و عقل را عامل اصلی تعریف فضا میداند. اگر کمی جلوتر آییم و به تعاریف فضا توسط اندیشمندان متأخرتر نگاه کنیم به مفاهیم جدیدتری میرسیم که در فضا دخیل هستند، مفاهیمی چون قدرت که فوکو از آن یاد میکند. فوکو به این امر قائل است که اِعمال قدرت، در انواع مکانها، بهصورت مختلف و از طریق افراد، نهادها و سازمانهای گوناگون رخ میدهد. او اعتقاد دارد فضا جایی است که در آن، گفتمانهای پیرامون قدرت و دانش، بهجای اینکه بهعنوان مفاهیم و ایدئولوژیهای انتزاعی به کار گرفته شوند، خود به روابط واقعی و بالفعل قدرت بدل میگردند. فوکو بدین ترتیب، میان فضا و مقتضیات کارکردی قدرت، رابطه برقرار میکند. وی معتقد است دانش افراد و گروهها در خصوص فضاهایی که مالک یا ساکن آنها هستند، رکن بنیادی کاربستِ گفتمانهای انضباطی در توسعه و ساختبخشی جامعه مدرن است؛ و درنهایت اندیشمندی به نام لفور تولید فضا را بسیار فراتر از انتظام عناصر فیزیکی در فضا میداند که ازنظر من تحلیل و تفسیر او از فضا درستترین تفسیری است که میتوان ارائه کرد. درواقع لفور معتقد است که برتری دادن به تصویر ذهنی از فضا که مشخصه معرفتشناسی مدرن از فضاست، سبب شده که درک ما از فضا ضعیف شود، امری که فضای اجتماعی را به یک فضای انتزاعی تبدیل میکند. تصور ذهنی به نظر وی تجربه زنده را میکشد و نمیتواند جایگزینی برای غنای آن شود. درواقع فضاهای گذشته این خصوصیت را داشتهاند که توسط تمامی حواس قابلدرک باشند. پس درنتیجه فضای شهری نهتنها باید جنبه کالبدی را چنانکه بهصورت انتزاعی در طراحیهای شهری مطرح میشود در نظر بگیرد، بلکه باید فضا را به همان صورتی که حس و تجربه میشود، موردتوجه قرار دهد. لفور در سال 1991 فضا را دارای سه بعد دانسته است: ذهنی، فیزیکی- طبیعی و اجتماعی.
با این تفاسیر و با توجه به نظرات اندیشمندانی که در این نوشتار اشاره شد، مفهوم فضا یک برساخت اجتماعی است که هم بعد عینی دارد و هم بعد ذهنی؛ فضا گسترهای باز و نه محدود و حاصل تعاملات اجتماعی است که در آن گفتمان و قدرت دائماً در جریاناند و دائماً به ساخت فضاهایی جدید در ذهن و عین میپردازند؛ فضای خوب، بد، زشت و زیبا، باکیفیت و بیکیفیت، سالم و ناسالم، امن و ناامن، امنیتی یا غیرامنیتی، اقتصادی یا سیاسی و غیره، همه و همه حاصل همین تعاملات و گفتمان و قدرت حاکم در فضاست که از فضا یک برساخت اجتماعی میسازد. بهاینترتیب فضای شهری نیز بهعنوان یکی از زیرمجموعههای فضا بدون تردید جدا از تفسیری که از فضا ارائه کردیم، نیست. فضای شهری نیز یک برساخت اجتماعی است که در آن انواع گفتمانها و صورتهای متفاوت قدرت دخیل هستند و به تولید و بازتولید فضاهای جدیدی در فضای شهری میپردازند.
اجازه دهید مثالی بزنیم تا موضوع کمی روشنتر شود؛ پیادهراه بوعلی سینا شهر همدان بهعنوان یک فضای شهری با این تعریف قابلدرک است، من و شما و همه افرادی که از این پیادهراه استفاده کردهاند در تفاسیری که از این فضا وجود دارد به اجماع رسیدهایم، بهطور مثال همه ما میدانیم که این فضا یک فضای تفریحی است که فعالیتهای تجاری و پزشکی نیز دارد و ممکن است که من یا شما و هر کس دیگری از این فضا به نحوی استفاده کند که در این تفاسیر تعریفشده باشد؛ یعنی یا پزشکی، یا تفریحی یا خریدوفروش کالایی یا جهت دسترسی به فضایی دیگر، خارج از این تفاسیر که در خصوصشان اجماع اجتماعی وجود دارد، هر کنشی خارج از فهم فضایی آن یعنی فضایی بهعنوان پیادهراه تلقی میگردد؛ مثلاً اینکه فرد یا افرادی را بیابید که در آن فضا مشغول باز کردن موتور یک ماشین باشند، یا فرد یا افرادی را بیابید که در آن فضا مشغول برگزاری جلسه بسیار مهم کاری باشند، یا فردی یا افرادی که در آن فضا مشغول تشک انداختن و خوابیدن باشند، اموری غیرمعمول و نامتناسب با ماهیت آن فضا هستند.
این همان مفهومی از فضاست که آن را برساختی اجتماعی میکند که بر سر تعریف آن اجماع گفتمانی وجود دارد. حالآنکه در این فضا گفتمانها و قدرتهای متفاوتی چون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز دائماً حضور دارند و دائماً برساختهای جدیدی از فضا در ذهن و عین متبلور میکنند؛ بهطور مثال فضای شهری ممکن است در برههای از زمان (مانند همین برهه زمانی چند وقت اخیر) ماهیتی امنیتی به خود بگیرد و گفتمان امنیتی و قدرت سیاسی در آن بالاترین حد خود را داشته و نهتنها بهصورت ذهنی آن را حس کنید بلکه بهواسطه حضور نیروهای امنیتی پلیس و غیره تبلور فضایی و عینی آن را نیز در فضا درک کنید؛ اما درنهایت فضای شهری طبق دیدگاه لفور یک حق جمعی است که سایر حقوق اجتماعی نیز در آن تحقق مییابد. به عقیده لفور، تولید فضای شهر الزام به بازتولید روابط اجتماعی میکند؛ بنابراین تولید فضای شهر بسیار فراتر از انتظام عناصر فیزیکی در فضا و در حقیقت دربرگیرنده تولید و بازتولید جریان زندگی شهری است. با این تعریف، لفور تأکید بر این اصـل دارد که فضای شهری عامل تحققپذیری جریان زندگی شهری و متضمن حق شهری است. پس میبایست با رعایت تـعـدادی اصــول فضامند، امـکـان بـرگـردانـدن جـریـان زنـدگـی به شهر و تجربیات روزمـره ساکنان را فراهم آورد که در این برگرداندن جریان زندگی به شهر جایگاه زبانشهر بسیار حیاتی و ضروری میگردد و در نوشتار آتی در خصوص آن سخن خواهیم کرد؛ بازگرداندن جریان زندگی به فضای شهری و جایگاه زبانشهر...