۲۸
اسفند
۱۴۰۱
شماره
۵۳۱۱
در ادامه سلسله نوشتارهای پاسخ زبانشهر به ظرفیتها و چالشهای شهری در نوشتار قبل به مقوله تنوع و درک بافتهای شهری پرداخته و اشاره شد که هر یک از بافتهای شهری هویت خاص خود را دارند و بهوسیله چند خیابان و نگاه کالبدی نمیتوان آنها را از یکدیگر تمیز داد، کاری که متأسفانه مدیریت شهری همچنان انجام میدهد و به دلیل فقدان دانش فضایی و شهرسازی، بافتهای شهری را مجموعهای از چند ساختمان جدا ازهم میبیند و همین دیدگاه اشتباه است که درنهایت باعث نابودی بافتهای شهری میشود. درواقع تشخیص یک بافت و درک هویت آن و تمایزات آن با سایر بافتها نیازمند دانش فضایی است که رشتههایی چون معماری و عمران که عموماً در صنعت ساختمان مشغول هستند از آن بیبهرهاند و این مهم باید توسط یک شهرساز و برنامهریز فضایی و بهواسطه واکاویهای عمیق او در بافت صورت گیرد.
درهرصورت ضرورت تشخیص یک بافت و درک درست آن بدون تردید مسیر پاسخ به ظرفیتها، اولویتها و چالشهای خاص آن بافت را بر ما نشان خواهد داد. مثالی بزنیم از عدم درک یک بافت و یا بهتر است بگوییم نگاه کالبدی و ساختمانی به آن که پیامد آن چیزی جز نابودی آن بافت نیست؛ مثال مربوط به «محله کبابیان» که از دیدگاه فضایی این بافت نه بهواسطه تاریخ و قدمت بلکه بهواسطه انسجام و وحدتی که در خود داشته است تا به امروز دوام آورده، که البته امروز با وجود نگاه صرفاً ساختمانی و تخریبگر حال و احوال خوبی ندارد، نه شهرداری، نه میراث فرهنگی، نه شورای شهری و نه هیچ ارگان دیگری در مجموعه مدیریت شهری درک درستی از این بافت نداشتند و نگاه آنها صرفاً کالبدی و ساختمانی بود و نتیجه این نوع نگاه، گذر کردن یک معبر بهگونهای مستبدانه و بولدزرگونه از مرکز محله کبابیان بود که در نتیجه آن، هر آنچه در مرکز محله به یادگار مانده بود زیر آسفالت لگدمال شد.
لگدمال کردن مرکز محلهای با هویت با نگاه بولدزری
آری مدیریت شهری ما نهتنها درکی از یک بافت ندارد بلکه پاسخهایی که به آن میدهد نیز نابودکننده و ویرانگر است. بهانه چنین گذرهای مستبدانه و ویرانگری همان موضوعات ترافیکی و دسترسی است و مدیریت شهری بهدنبال آن است که برای پاسخ به چالشهای ترافیکی محله، پاک کردن صورتمسئله را سرلوحه خود قرار دهد. درواقع نکته اصلی این نوشتار این است که از دیدگاه فضایی و شهرسازی «دسترسی» با «نفوذپذیری» بسیار متفاوت است و اگر این تفاوت را در انواع بافتهای شهری درک نکرده باشیم (همانطور که تا به امروز نکردهایم) بافتهای خود را از دست خواهیم داد و این جریانی است که تا به امروز رقم خورده است.
بهطور خلاصه باید گفت که دسترسی مفهومی کالبدی و نفوذپذیری مفهومی کیفی است. بهعبارتیدیگر نفوذپذیری همانند آنچه ایان بنتلی در کتاب محیطهای پاسخده خود میگوید «امکان انتخاب مردم برای رفتن از مکانی به مکانی دیگر است»، این امکان انتخاب از دو بُعد اتفاق میافتد یک بعد آن فیزیکی و کالبدی است که آن را «دسترسی» مینامیم و دیگری «نفوذپذیری بصری» است. امروز مدیریت شهری در همه بافتها به مقوله کالبدی یعنی دسترسی میپردازد و موضوع نفوذپذیری بصری که ازنظر من بسیار مهمتر از موضوع دسترسی است را نادیده میگیرد؛ اما نفوذپذیری بصری چیست؟ منظور از این نوع نفوذپذیری ارتباطی است که بین بیرون و درون یک پدیده برقرار است و امکان پیوستگی و اتصال بین بیرون و درون را برای مخاطب در حال مشاهده، ممکن میسازد. بهبیاندیگر در موضوع یک بافت، از طریق نفوذپذیری ارتباطی که بین فضای بیرون و درون آن وجود دارد و نحوه ارتباط آنها و پیوستگی آنها برای مخاطب قابلدرک میشود. این درکی که از آن صحبت میکنیم همان درک بصری است که علیرغم نشان دادن ارتباط یک بافت با عرصه بیرون خود، کاملاً درون خود را حفظ کرده و به از دست رفتن درون بهواسطه آن ارتباط ختم نشده است. بهطور مثال در بافت محله کبابیان بهواسطه نگاه کالبدی و بیتوجهی به موضوع نفوذپذیری بصری، معبری 18 متری از ورودی بافت از سمت خیابان خواجه رشید بهصورت مستقیم دقیقاً از مرکز محله کبابیان گذر کرد و در نتیجه آن محله نابود شد و اگر امروز شما بهعنوان یک مخاطب به آن مرکزمحله رجوع کنید دیگر این احساس را ندارید که در مرکزمحلهای هویتمند قرار دارید و احتمالاً احساس شما همانی است که در فضای شهری خیابان خواجه رشید و یا شریعتی با کمی ازدحام کمتر با آن مواجه میشوید. درواقع احساس درون و بیرون به شما دست نخواهد داد و این یعنی آنکه بافت ازدسترفته و یا در خوشبینانهترین حالت «طلاق بافتی» رخ داده است. این همان تفاوت میان دسترسی و نفوذپذیری و همان نکتهای است که بدون شناخت و درک درست از یک بافت میسر نمیشود و ایکاش مدیریت شهری کمی از دیدگاه ساختمانی و کالبدی خود دست میکشید. امروز پاسخ زبانشهر به این مهم بهواسطه نگاه فضایی و دانش شهری است و این نگاه رقم نمیخورد مگر آنکه مدیریت شهری از تیمهای حرفهای شهرسازی و دانشگاه برای ترسیم نقشه راه یاری جوید و مسیری جدید و متمایز را پیش بگیرد که راه خود را از مسیری که تاکنون پیشگرفته و سالها در بدنه مدیریت شهری به ویرانگری و تخریب و نابودی بافتها منجر شده، جدا کند. شهر همدان دیگر تاب آزمونوخطاهای مدیران شهری را ندارد، دیگر پیکره این شهر زخمی جایی برای زخم جدید با نگاه سلیقهای و تخریبگر مدیران شهری ندارد، نگاه خود را تغییر دهیم و به دانش فضایی و شهرسازی اجازه ظهور دهیم، پیامد نگاه ساختمانی تا به امروز؛ شهر نابرابر، شهر ناسالم، شهر بیکیفیت، شهر بدمسکن و بیمسکن بوده است (و این بیکیفیتیها چون طوماری بلند ادامه دارند). باید به دانش فضایی و شهرسازی رویآوریم که سخت معتقد بر «فرآیند برنامه» و «برنامهریزی با مردم» است نه «برای مردم».
اما درنهایت در نوشتار آتی و در ادامه سلسله نوشتارهای پاسخ زبانشهر به ظرفیتها و چالشهای شهری به پدیدهای به نام «فضای شهری» و چیستی آن خواهم پرداخت؛ فضای شهری و حضور زبانشهر در آن...