۲۸
اسفند
۱۴۰۱
شماره
۵۳۱۱
در سلسله نوشتارهای پاسخ زبانشهر به ظرفیتها و چالشهای شهری، در نوشتار قبل به پدیده مسکن و چرخه قمارخانهای آن اشاره و گفته شد که زبانشهر چگونه به شکست این چرخه و خارج کردن مسکن از ارزش سرمایهای و کالایی پاسخ خواهد داد؛ زبانشهر علاوه بر پیشنهاد ورود دولت به موضوع کنترل و کاهش قیمت مصالح ساختمانی به تدوین شاخصهای کیفی و کمی محیط سکونت در هر منطقه پرداخت تا قیمت منطقهای زمین را مشخص کند و درنهایت دایره سود و منفعت ساخت مسکن را در منطقههای برخوردار شهری به حداقل رساند و برعکس در مناطق کمتربرخوردار و نابرخوردار شهری حاشیه سود ساخت مسکن را بهشدت بالا بُرد، این مهم بهگونهای رقم خواهد خورد که انگیزه ساخت مسکن برای بسازوبفروشها در منطقه برخوردار کاهشیافته و عملاً ساخت مسکن در این مناطق توسط خانوارهایی که تنها برای مصرف خود، نیاز به مسکن دارند صورت خواهد گرفت. از طرف دیگر با بالا رفتن حاشیه سود ساخت مسکن در مناطق نابرخوردار و کمتربرخوردار شهری انگیزه ساخت مسکن برای سازندهها افزایشیافته و پیرو این انگیزه، جذب سرمایه ساخت در این مناطق رقم خواهد خورد. بدین ترتیب نهتنها قیمت مسکن بر اساس شاخصهای کیفی و کمی در هر منطقه تعریف میشود بلکه توان تولید مسکن در مناطق نابرخوردار نیز ارتقاءیافته و کیفیت محیط سکونت در این مناطق نیز افزایش خواهد یافت چراکه همانطور که در متن قبل اشاره شد قیمت مسکن توسط فضای مسکن تعریف خواهد شد و حداکثر قیمت در بازار مربوط به فضایی است که بالاترین کیفیت را دارد.
در این نوشتار با تکیه بر این موضوع که فضای مسکونی تعریفکننده قیمت مسکن است، به بستر قرارگیری این فضا یعنی «بافتهای شهری» خواهیم پرداخت، بستری که مدیریت شهری در تشخیص و پاسخ به آنها دچار اشتباهات خطرناک و بحرانزایی است. در ابتدا به تعریف بافت و سپس به نحوه تشخیص آن و ظرفیتهایی که در پی این تشخیص برای شهر خلق میشود، میپردازم. منظور از بافت چیست؟ بافت به معنای یک کلیت یا یک پیکر واحد است، تمام محتوا و جوهر این واژه در همان یکپارچگی و کلیتی است که شکل میگیرد و هرگونه انقطاع و برش در این پیکر، ضربه به جوهر وجودی آن است و دیگر معنای بافت نخواهد داشت. بهطور مثال درنظر بگیرید که چگونه نام یک خانواده را بر یک گروه میگذاریم؟ یک خانواده تشکیلشده از مادر، پدر و فرزند است و تا زمانی که این نسبت در بین افراد برقرار نگردد نام یک پیکر تحت عنوان «خانواده» به آنها داده نمیشود چراکه در خارج این نسبتها مرد، زن و پسر یا دختر در جامعه و در گروههای متفاوتی چون اداره، دانشگاه و غیره در کنار هم قرار دارند اما هرگز نام یک خانواده را به خود نمیگیرند، البته خانواده به معنایی که تعریف آن شد؛ خانوادهای که نسبتهایی بین آنها برقرار است نسبتهایی چون پدر، مادر و فرزند که در هیچ تعریف دیگری از خانواده قابل تکرار نیست. بااینحال اگر این خانواده از یکدیگر جدا شوند و «طلاق» صورت گیرد دیگر معنای خانواده را نخواهند داشت، بااینکه آن مادر، پدر و فرزند همان سه نفری هستند که قبل از جدا شدن هم بودند اما همه میدانیم که دیگر این افراد حتی با همان ظاهر و همان صورتها هم، یک خانواده نیستند. این دقیقاً همان چیزی است که در بافتهای شهری تعریف میشود و هر بافت را میتوانیم یک خانواده در نظر بگیریم. بهعبارتدیگر ما انواع متفاوتی از بافتهای شهری چون بافتهای محلی، تاریخی، مسکونی، تجاری، صنعتی و غیره را در شهر داریم که هرکدام یک خانواده به حساب میآیند و در بین این خانوادهها بافت محلی و مسکونی مهمترین و حساسترین نوع آنها در شهرها هستند بهگونهای که کوچکترین تغییرات در آنها بلافاصله واکنشهایی را در پی دارد که ممکن است به جدایی و «طلاق بافت» منجر شود.
شاید اکنون شما مخاطبان عزیز کمی روی ترکیب «طلاق بافت» تأملکنید چراکه ممکن است استفاده این واژه برای بافت را نشنیده باشید، درواقع طلاق بافت در نقطهای رخ میدهد که همانند یک خانواده که از هم جداشدهاند بافت نیز از هم گسسته میشود و این زمانی است که مدیریت شهری بدون هیچگونه مطالعه عمیق و واکاوی درست در تشخیص یک بافت و ویژگیهای آن اقدام به دستکاری کالبدی در بافت میکند. بگذارید مثالی بزنیم تا موضوع کمی روشن شود، همه شما عزیزان با بافت محله کبابیان شهر همدان آشنا هستید و کاملاً این محله را میشناسید چراکه از محلات باهویت و باسابقه شهر همدان است، محله کبابیان مثال بارزی از یک بافت است که در آن طلاق روی داده و این امر بهواسطه نگاه سختافزارانه و کالبدمحور مدیریت شهری و عدمتشخیص یک بافت بهعنوان یک کلیت صورت گرفته است. معبر ترافیکی که از وسط مرکز محله این بافت گذر کرده و تخریبهای پیدرپی که در این بافت صورت گرفته، بافت این محله را تکهتکه و طلاق بافتی را رقم زد و امروز شما نمیتوانید از محله کبابیان تحت عنوان یک بافت باهویت و یا بافت تاریخی یاد کنید چراکه همانند آن مثال خانواده، نسبتهای خود را ازدستداده است؛ بهواسطه محور ترافیکی که از مرکز محله کبابیان گذشت دیگر مرکز محلهای وجود ندارد و بهواسطه همین عمل عریانگرانه مدیریت شهری، ساکنان باسابقه بهتدریج از این بافت مهاجرت کرده و هویت آن گرفته شده است. از بعدی دیگر خاطرات جمعی این بافت بهواسطه تخریبهای بیوقفه (چون تخریب خانههای بهرامی و شمسیان و یا اخلاصی در این بافت)، محو شدند و این یعنی تکهتکه کردن بافت و هجوم بیرحمانه به یک کلیت، به یک خانواده، به یک بافت دارای هویت و نابودی آن.
تخریب خانههای تاریخی بافت کبابیان همانند از بین بردن فرزندان یک خانواده
بخش زیادی از چنین کنشهای بیرحمانهای در عدم فهم مدیریت شهری از مفهوم بافت و انواع آن است چراکه فهم یک بافت نحوه برخورد با آن را نیز مشخص میکند. فرضاً نحوه برخورد با یک بافت تاریخی با یک بافت نوساز کاملاً متفاوت از هم است و یا حتی گاهی اختلاف میان دو بافت به این میزان هم مشخص نیست و بین دو بافت محلی که دارای ارزش تاریخی نیستند هم پاسخها و برخوردارهای متفاوتی وجود دارد، چراکه هیچ دو بافتی شبیه یکدیگر نیستند و این تنها عامل هویتبخش بافتها نسبت به یکدیگر است، این تفاوتهاست که هویت هر بافت را تعریف میکند، همانند آنچه روز را از شب مجزا میکند. در نوشتار آتی در باب این تنوع و هویت سخن خواهیم کرد تا پاسخ زبانشهر را در خصوص هریک از آنها مورد واکاوی قرار دهیم. تنوع بافتهای شهری و درک هویت آنها...