۱
اردیبهشت
۱۴۰۳
شماره
۵۵۹۴
عناوین صفحه
در نوشتار قبل اشاره شد که پاسخ به چالشهای شهری نیازمند مشارکتی همهجانبه است که توسط مارپیچی از مدیریت شهری، دانشگاه، بازار و جامعه که نام آنرا «مارپیچ دخیلان توسعه در شهر» نهادیم، شکل میگیرد و اذعان داشتیم که این تنها راه برونرفت از شرایط حاکم در شهرهای ما است. همچنین اشاره شد که چگونه در صورت شکل نگرفتن چنین مارپیچی از مشارکت در شهر، مشکلات به چالشها، چالشها به بحرانها و در نهایت بحرانها به فجایع ختم میشوند و فاجعه اسکاننایابی جامعه ایران را بهعنوان نمونه مطرح کردیم که اکنون در تسخیر نظام سرمایهداری کازینویی قرار گرفته و این فضای اجتماعی به سطح یک کالا و سرمایه مبادلهای تقلیل داده شده است، که در این میان، دلالان زمین، مسکن و مصالح که قدرتهای خصوصی و دولتی به شکل عریان خود هستند، بانی این تقلیلگرایی و در نهایت اسکاننایابی جامعه ایران لحاظ میشوند. همچنین بدلیل شکل نگرفتن آن مارپیچ مشارکت (مدیریت شهری، دانشگاه، بازار و جامعه) متأسفانه نهتنها به چالش پاسخ داده نشد، بلکه با نگاه کمی و پوزیتویستی به مسکن آنرا به سطح یک فاجعه رساند. اما نکته این است که اگر مارپیچ دخیلان توسعه در شهر شکل میگرفت و بجای پاسخهای بحرانزایی چون احداث شهرهای جدید بیهویت (که تنها خوابگاهی برای استراحت شبانه هستند و هزینههایی سرسامآور در ابعاد متفاوت فرهنگی، اجتماعی، کالبدی و اقتصادی هم برای خود و هم برای شهر مادر خلق میکنند)، پاسخهای علمی و حرفهای با برنامهریزی مسنجم و منعطف داده میشد،امروز شاهد فاجعه اسکاننایابی در شهرهایمان نبودیم. روی آوردن به ظرفیتهای درونی برای توسعه شهر که بواسطه برنامهریزی همین مارپیچ دخیلان توسعه میتوانست رقم بخورد، یکی از راهکارهای برونرفت از شرایط حاکم بود. بطور مثال برای موضوع بحران مسکن که متأسفانه با تولید کمی مسکن، سعی در حل آن داریم، میتوان از ظرفیتها و داراییهای درونی شهر چون بافتهای اجتماعات سکونتگاه خودساخته یا به تعبیر زبالهاندیشانه آن (حاشیهنشین) استفاده کرد و بحران مسکن را پاسخی مناسب و یا حداقل پاسخی در راستای توسعه داد نه رشد بیثمر چون شهرهای جدید بیهویت و خوابگاهی.
به عبارت دیگر، ما بدنبال پاسخی داراییمحور نهتنها برای حل بحران مسکن، بلکه برای پاسخ به چالشهای دیگر شهری چون بافتهای آسیبپذیر و فرودست و همچنین کاهش نابرابری، فقر و انواعی دیگر از چالشهای اجتماعی، اقتصادی و کالبدی و حتی سیاسی هستیم و به دلیل همین امر است که باید موضوع را وابینی کنیم و صورتمسئله پاک نکنیم. امروز بافتهایی چون خضر، مجیدآباد و یا دیزج، حصار امام و...، که زاییده شهرهای نابرابر هستند، همان ظرفیتهای درونی و بافتهای نجاتبخشی هستند که علاوه بر پاسخ به کمبود مسکن میتوانند پاسخی درست به دیگر چالشهای شهری که اشاره شد نیز باشند. بافتهایی نجاتبخش برای شهر که دیگر چالش نبوده بلکه دارایی هستند که شهر به آنها در این کارزار فاجعهآمیز نیاز دارد. بهطور مثال فرض کنید بافت خضر را به عنوان یک پایلوت انتخاب کرده و مارپیچ دخیلان توسعه را به واسطه برنامهای منسجم که برای آن سناریویی تدوین شده است، شکل دهیم و با این ابزار بخش از کمبودهای مسکن در شهر را پاسخ داده و حیاتی جدید بر بافت دمیده شود، به این ترتیب هم علاوه بر حیات بخشی به بافت خضر، بخشی از نیاز مسکن را نیز پاسخ داده ایم. بدون شک چنین مسیری، نیازمند مطالعات دقیق دانشگاه در ابعاد متفاوت در بافت و همچنین دیدگاه بازار برای ورود سرمایه به آن است که در نتیجه به کمک مدیریت شهری و جامعه برای تحقق میآیند. با چنین گام توسعهمحوری میتوان مقابل تسخیر فضا توسط سرمایهداری کازینویی ایستاد و قبل از آنکه قدرت عریان (دلالان دولتی و خصوصی) اقدام به ساخت فضایی که مسکن نام دارد ولی از مسکن هیچ نشانی ندارند، کنند، چنین مارپیچ مشارکتی اقدام به عمل کرده و برنامهای منسجم را تدوین کند تا بحرانهایی چون مسکن به تدریج پاسخ داده شوند و شهر کمتر به نابرابری میل کند. بدون تردید ما پاسخ اسکاننایابی مسکن را تقلیل به سطحی خرد نداده و ناگفته پیداست که موضوع مسکن نیازمند سطوح تصمیمات کلان تا خرد از ملی تا شهری است، اما بدون شک تا اقدامی از درون صورت نگیرد و مادامی که تصمیمات و دستورات از نهادها و سطوحی بالاتر به شهرها ساطع گردد، هیچ بحرانی نهتنها حل نخواهد شد بلکه فجایعی نیز خلق خواهد کرد. مخاطبان عزیز که بر منِ دانشآموز منت نهاده و این متن را مطالعه میفرمایید حتما تفاوت بین بافتهای شهری را در پهنه کشور از ویژگیها و ابعاد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، کالبدی، اقلیمی، جغرافیایی و غیره آگاه هستید و میدانید که بافت یک شهر حتی در درون خود و بین محلات شهری خود دارای تفاوتها و تمایزاتی است و نمیتوان یک نسخه حتی برای چند محله در یک بافت شهری مشترک پیچید چه برسد به آنکه ما یک نسخه کلی برای بافتهای شهری کاملا متفاوت و مجزا از هر نظر بپیچیم، که متأسفانه این بحران در مدیریت کلان کشور وجود دارد و نسخههای مشترکی که برای شهرها پیچیده میشود خود عوامل بحرانزایی هستند که شهر را نابود میکنند. برای همین مهم، چالشهای شهری را باید بدست خود شهر پاسخ داد نه از سطوح بالا و دستوری. مشکل مسکن نیز علیرغم آنکه ابعاد کلانی دارد که نیازمند تصمیمات و سیاستهای کلان اقتصادی و اجتماعی و حتی سیاسی است اما این تمام ابعاد آن نیست و میتوان نسبت به هر بافتی پاسخ مناسب و علمی و راهگشا را داد. همانند آنچه تحت عنوان توسعه داراییمحور و استفاده از ظرفیتهای درونی چون بافتهای نجاتبخش شهر (خضر، مجیدآباد، دیزج، منوچهری و حصار امام و...) معرفی شد و امروز این بافتها منتظر کمی همت و اعتماد هستند. میتوان این همت و اعتماد را از بافت خضر آغاز کرد و پایلوت کردن آن محرکی برای توسعه جدید و پاسخ به چالشهای شهر باشد. مشکلات و چالشهای شهر باید بدست خود شهر حل گردد نه از بالا و خارج دایره شهر. امروز بواسطه نداشتن ارتباط و نبود مارپیچ دخیلان توسعه، قدرت عریان هدایتگر شهر به سمت منافع خود است و حاصل آن شهرهای نابرابری است که تبلور آن در بافتهایی چون مجیدآباد است. بحرانزایی با تصمیمات قدرت سیاسی و تقلیلگرایی علمی در شهر...