صفحه 1 : اندیشه صفحه 2 : خبر همدان صفحه 3 : شهرستان صفحه 4 : خبر همدان صفحه 5 : ایران و جهان صفحه 6 : ایران و جهان صفحه 7 : اندیشه صفحه 8 : فرهنگی

۹
مهر
۱۴۰۴

شماره
۵۹۹۶

امروز: ۱۱ (مهر) ۱۴۰۴ ◀ ◀ Friday 2025 (Oct) 03

عناوین صفحه

هگمتانه، گروه رفیق شهیدم: شهید پوریا سیفی؛ نامی که یادآور تجلی ایمان خالص در قامت یک جوان دهه هفتادی است. زندگی او، هرچند کوتاه اما بسیار پربار، نمونه‌ای درخشان از تعهد قلبی به آرمان‌ها بود.
آنچه بیش از هر چیز در سیره و منش ایشان متبلور بود، مهربانی بی‌حد و حصرشان بود؛ مهربانی که مرز نمی‌شناخت و در میهمان‌نوازی و برخورد با مردم نمودار می‌شد. این خصلت نیکو، نه فقط یک رفتار اجتماعی، بلکه برگرفته از یک ارادت عمیق و محکم به ساحت مقدس حضرت فاطمه زهرا(س) بود؛ عشقی که با نام‌گذاری تنها یادگارشان، حضرت فاطمه زهرا(س)، پیوند خورد و نشان داد که ارادت ایشان به بانوی دو عالم، از عمق جان برمی‌خاست.
در کنار این عطوفت، ایستادگی ایشان بر مسیر حق و ولایت‌پذیری محکمشان، نشان از آن داشت که این شهید، ایمان خود را تنها در قلب نگه نداشته، بلکه آن را با عمل و پیروی از رهبری به اثبات رسانده است.
امروز و در صفحه "رفیق شهیدم"، دلمان را به روایت همسر گرانقدر ایشان، سرشار از خ    اطراتی ناب از این جوان مؤمن و شجاع، خواهیم سپرد. کسی که با مهربانی‌اش دل‌ها را گرم کرد و با ولایت‌مداری‌اش، راه شهادت را پیمود، از نزدیک‌ترین شاهد زندگی این عزیز، که چگونه این خصایل نیکو در وجود شهید پوریا سیفی نهادینه شده بود.
خدمت در لباس سبز پاسداری
همسر شهید پوریا سیفی در گفت‌وگو با خبرنگار هگمتانه با بیان اینکه آقا پوریا متولد 12 بهمن 1373 هستند و بعد از اینکه تحصیلات خود را در مدرسه نمونه دولتی به اتمام رساندند از طریق سپاه وارد دانشگاه افسری امام حسین علیه‌السلام شدند، اظهار کرد: بعد از اتمام این دوران تحصیل و آموزش، مشغول به خدمت شدند و 25 خرداد 1404 و در سومین روز از جنگ تحمیلی 12 روزه ساعت 3 بعد از ظهر به شهادت رسیدند.
احترام به همه، چیزی که بعد از شهادت زبانزد شده بود
همسر شهید سیفی در ادامه از اخلاق و سیره شهید گفت و افزود: از اخلاق ایشان که بگویم خیلی مهربان بودند. برای پدر و مادر و بزرگترها احترام قائل بودند تا اینکه این احترام به والدین و همسر و بزرگترها و مهربانی بیش از حد بعد از شهادت ایشان زبانزد همه شده بود.
ولایت فقیه، خط قرمزمان بود
وی افزود: شهید خیلی ولایی بودند. من با آقا پوریا درباره خیلی از مطالب سیاسی و فرهنگی صحبت می‌کردیم. نظرات خودمان را می‌گفتیم. تنها چیزی که خط قرمز ما بود و ما درباره آن هیچ صحبت و بحثی نمی‌کردیم بحث ولایت فقیه و مقام معظم رهبری بود و هر چه آقا می‌فرمودند ما می‌گفتیم چشم.
خاطره خرید کفن
همسر شهید در ادامه به ذکر خاطره‌ای از شهید پرداخت و گفت: از خاطرات ایشان که بگویم یکبار با هم کربلا رفته بودیم جلوی حرم امام حسین علیه‌السلام بودیم و به ایشان گفتم: "آقا پوریا بیا اینجا با هم کفن بخریم و متبرک کنیم و داشته باشیم". به من گفت: "پیش ارباب بی‌کفن حرف از کفن زدن بی‌ادبی است".
خاطره برگزاری اولین سه‌شنبه مهدوی و مزار شهید
وی ادامه داد: خاطره دیگر اینکه ما موقعی که با هم ازدواج کردیم عقدمان را در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی که خواندند و چون آقا پوریا در دانشگاه امام حسین علیه‌السلام درس می‌خواندند زیاد ایشان را نمی‌دیدم و مسؤول فرهنگی مسجد محله بودم و یک روز خواستیم و تصمیم گرفتیم برنامه سه‌شنبه‌های مهدوی را بگیریم و این برای اولین بار بود و جایی را انتخاب کردیم که تا به حال آنجا نرفته بودیم.
وی افزود: مکانی که انتخاب کردیم بی‌بی زبیده(س) بود و همه بنرها را زدیم و برای پذیرایی نمی‌دانستیم چه چیزی باید پخش کنیم و مثل همیشه از آقا پوریا کمک گرفتم و ایشان گفتند هوا خیلی گرم است و مرداد ماه هندوانه پخش کنید و تماما هم هزینه آن را خودشان تقبل کردند.
وی ادامه داد: مراسم انجام شد و اکنون دقیقا 10 سال بعد از این مراسم، جایی که میز مراسم را گذاشته بودیم و آقا پوریا بانی شدند، مزار مطهر شهید دقیقا همانجا شد و همانطور که همیشه خود را مقابل شهدای مدافع حرم خیلی خیلی کوچک می‌دانستند و در مقابلشان متواضع بودند الان هم مزارشان یک سر و گردن از شهدای مدافع حرم پایین‌تر است.
کارت عروسی و دعوت از حضرت آقا
همسر شهید پوریا سیفی در ادامه به ذکر خاطره مراسم عروسی خودشان پرداخت. از مراسمی که برای همه جوانان بهترین روزهای زندگی است.
وی ادامه داد: موقعی که ازدواج کردیم آقا پوریا نبودند و مأموریت بودند و یک شب قبل از اینکه ما مراسم عروسی را بگیریم ایشان از مأموریت رسیدند. قبل از آن ما کارت عروسی خودمان را برای حضرت آقا پست کردیم و روی آن نوشتیم: "آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/ آیا شود که گوشه چشمی به ما نظر کنند"، از طرف عروس خانم، طلبه حوزه علمیه کوثر ورامین و آقا داماد دانشجوی دانشگاه افسری امام حسین علیه‌السلام.
وی افزود: خطبه عقد ما در سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) و همچنین مراسم عروسی نیز در عید غدیر بود و در آخر هم شهادت ایشان فردای عید غدیر شد و اینها همه به خاطر  ارادت بسیار آقا پوریا به خانم حضرت زهرا (س) و آقا امیرالمومنین علی علیه‌السلام بود.
وی افزود: بعد از حدود 2 الی 3 هفته از طرف دفتر حضرت آقا برای ما نامه آمد و یک جلد قرآن کریم و یک نامه که داخل نامه نوشته بودند که حضرت آقا ازدواج شما جوانان را تبریک می‌گویند و برایتان آرزوی عاقبت بخیری می‌کنند، بود و اکنون جواب سؤالم را گرفتم که آقا پوریا در زندگی خود بسیار زحمت کشیده بودند و برای پاسدار بودن خود ارزش بسیار قائل بودند و همیشه می‌گفتند یک پاسدار واقعی کجا و من کجا. شهدا کجا و من کجا و فهمیدم این عاقبت بخیری که شامل ایشان شده از دعای خیر حضرت آقا بوده است.
تزئین یک ماشین عروس خاص
همسر شهید پوریا سیفی ادامه داد: موقعی که رفتیم و ماشین عروسمان را هماهنگ کردیم برای تزئین، به آقای گل‌فروش گفتیم که ما نمی‌خواهیم ماشین را برای ما تزئین کنید، ما یک عکس شهید داریم که این عکس را می‌خواهیم پشت ماشین عروس بزنیم و فقط همین را تزئین کنید و ما عکس شهید حججی را پشت ماشین عروس زدیم و کنارش نوشتیم که ما شادیمان را مدیون شهداییم. و دور این عکس را به عنوان تزئین ماشین عروس گلکاری کرده بودند و از طرف خودشان هم دو تا قلب با گل جلوی ماشین کار کرده بودند.
وی افزود: این ماشین هم امانت بود و بعد از اتمام مراسم عروسی که آقا پوریا برده بودند با هدیه و شیرینی تحویل دهند (عادت آقا پوریا این بود که هیچ وقت دست خالی جایی نمی‌رفت)، آقا گفته بودند که شیرینی را برمی‌دارند ولی هدیه را نه. و همینطور گفته بودند که اگر واقعا می‌خواهید به من هدیه بدهید این عکس شهید را از پشت ماشین باز نکنید.
وی افزود: وقتی این طور شد، آقا پوریا به من گفت: همین برای ما بس که رفاقت یک شخصی را با شهید به وجود آوردیم.
آرمان شهید
همسر شهید در ادامه از حال و روز روزهای شهادت همسرش گفت و از اهداف و آرمان‌های شهید که در نهایت تمام خستگی‌ها ختم به شهادت به دست خبیث‌ترین و نحس‌ترین موجودات پلید روی زمین شد و شهید به آرزوی دیرینه‌اش رسید.
وی گفت: از روز اول که خبر شهادت آقا پوریا را برایم آوردند بعد از مدتی که حالم خوب شد با خودم گفتم که آقا پوریا تمام عمرش و تلاش و هدفش برای نابودی اسرائیل بود و گفتم اگر آقا پوریا در هر جایی غیر از جنگ با اسرائیل غاصب شهید می‌شدند، اهداف و آرمان ایشان فراموش می‌شد.
وی با بیان این نکته که شهید پوریا برای تحقق هدفشان که نابودی اسرائیل بود به چند زبان مسلط بودند که مهم ترین آنها زبان عِبْری بود، افزود: آقا پوریا در جنگ تحمیلی رژیم صهیونیستی شهید شدند تا این هدف شهید به نسل های بعد منتقل شود که هیچ هدفی جز این نداشته باشند که حرف مقام معظم رهبری خیلی زودتر به حقیقت بپیوندد که: "اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید." و تمام تلاش خود آقا پوریا هم همین بود.
وی گفت: آقا پوریا تمام قدم‌هایی که برداشتند، صبح‌های زود که می‌رفتند، شب‌هایی که از خستگی چشمانشان قرمز بود، پاهایشان خسته بود و زحمت‌هایی که می‌کشیدند، شب‌هایی که به منزل نمی‌آمدند، همه و همه و شاید هفته‌ها می‌گذشت و من ایشان را نمی‌دیدم و حتی در یک مأموریت ایشان را یک ماه ندیدم. اینها همه برای این بود که رژیم جعلی صهیونی و هم پیمانانش به نابودی و هلاکت برسند.
همسر شهید افزود: به همین علت بود که وقتی در مورد مراسم تشییع پیکر ایشان با من مشورت کردند، گفتم مسیری که راهپیمایی هست را برای آقا پوریا تشییع در نظر بگیرند. چون دیروزش عید غدیر بود‌ و تازه سرداران ما را به شهادت رسانده بودند و راهپیمایی بود و عید غدیر ما در واقع با اشک و بغض گذشت.گفتم برای مراسم تشییع ایشان، راهپیمایی برگزار کنند.
روضه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بخوانید
وی در حالی که بغضی در صدایشان بود ادامه داد: به ایشان گفتم و اگر خواستید روضه بخوانید، روضه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بخوانید. فقط در مراسم ایشان "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر اسرائیل" بگویید. بگذارید که مردم بفهمند که قاتل این جوان‌های ما و شهدای عزیز و پاک ما چه کسانی بودند و هدفشان گم نشود، فراموش نشود که هدف آنها نابودی اسرائیل غاصب بود و تأکید مؤکد هم در این قضیه بود. فکر می‌کردم که اگر این را به بقیه نرسانم در حق شهید پوریا جفا کردم.
مزارش بوی خوش می‌داد
وی افزود: موقعی که پیکر ایشان را می‌خواستند داخل مزار بگذارند (مزاری که واقعا بوی خوبی می‌داد ‌ من چند بار سؤال کردم که داخل مزار گلاب ریختند؟ گفتند که نه) به همه مادرانی که آنجا بودند و چند روز قبل تشییع منزل ما می‌آمدند، گفتم که همه برایش لالایی بخوانند. آخه آقا پوریا بعد از سال‌ها و مدت‌ها می‌خواهد دیگر استراحت کند، بخوابند. گفتم برایش روضه حضرت سلام‌الله‌علیها بخوانید چون که خانم حضرت زهرا(س) مادر همه این شهدا هستند و مطمئنا آن لحظه‌ای که به شهادت رسیدند من بالای سرشان نبودم و خانم بالای سرشان بودند و مطمئنم که سر شهید و همه شهدا را به دامن خود گرفتند.
وقتی آقا پوریا می‌آمدند خیالمان از بابت بچه‌ها راحت بود
همسر شهید در ادامه از رفتار شهید با بچه‌ها گفت و اظهار کرد: با بچه‌ها خیلی مهربان بودند و آنها را خیلی دوست داشتند و با آنها بازی می‌کردند. اگر جایی بودیم و آقا پوریا می‌آمدند خیالمان از بابت بچه‌ها راحت بود. با وجود ایشان فضا پر بود از قهقه بچه‌ها.

شب‌های محرم و دلدادگی شهید به ارباب بی‌کفن
همسر شهید پوریا سیفی در ادامه بیان خاطرات خود از همسرشان، از اوج عاشقی و دلدادگی شهید به محضر اباعبدالله الحسین علیه‌السلام گفت و اظهار کرد: شب‌های محرم، شبی بود که آقا پوریا تا صبح نمی‌خوابیدند و از مراسم هیأت که می‌آمدند گریه‌شان همچنان ادامه داشت.
و من اجبارا ایشان را تنها می‌گذاشتم تا بتوانند آرام شوند. شب حضرت رقیه(س)، شب سوم بود که هر سال این شب را آقا پوریا تا صبح عزاداری می‌کردند. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که خودشان هم یک رقیه داشته باشند بعد از شهادتشان.
وی افزود: شهید، خانم حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را خیلی دوست داشتند. ایام فاطمیه خیلی برایشان مهم و با ارزش بود، خیلی توسل می‌کردند. با خاطر همین هم اسم دختر 5 ساله‌مان را فاطمه زهرا گذاشتند.
تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ
همسر شهید در ادامه به دو جمله کلیدی شهید اشاره کرد و گفت: دو جمله کلیدی که همیشه در زندگی خود داشتند و الان من خیلی در ذهنم مرور می‌کنم این است که هیچ وقت در زندگی‌شان استرس نداشتند. چون هر مسأله‌ای پیش می‌آمد می‌گفتند که: "تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ، نگران چی هستی؟" خب ما چالش‌های زیادی در زندگی داشتیم. خیلی طبیعی است و همانند مردم یک زندگی معمولی داشتیم و گاهی مسائلی پیش می‌آمد که احساس نگرانی می‌کردم، این را همیشه به من می‌گفتند.
طوری نباشد که اینقدر فرعیات برایت مهم باشد که از اصل قضیه جا بمونی
وی افزود: در مسائل مختلف می‌گفتند که "مرضیه جان سخت نگیر، طوری نباشد که اینقدر فرعیات برایت مهم باشد که از اصل قضیه جا بمونی"، در هر مسائلی که کمی وسواس به خرج می‌دادم این جمله را می‌گفتند.
آخرین اشاره همسر شهید؛ پذیرایی از میهمانان آقا پوریا
همسر شهید پوریا سیفی در ادامه بیان خاطرات و روایت‌هاشان از شهید به بیان نحوه پذیرایی از میهمانان در مراسم تشییع پرداخت و گفت: آخرین چیزی که دوست دارم به آن اشاره کنم این است که خیلی برایم سخت بود که از مهمانان آقا پوریا بخواهم پذیرایی کنم، چون خیلی دل بزرگ و قلب مهربانی داشتند، برای مهمان منزل خود احترام بسیاری قائل بودند. به تمام مهمان‌هایش تا جایی که به یاد دارم چه قبل از تشییع، روز تشییع و بعد از تشییع که به منزلمان تشریف آوردند، به آنها خوش آمد گفتم و از همه میهمان‌های آقا پوریا خواستم که جز با شربت و شیرینی پذیرایی نداشته باشند. چون آقا پوریا به آرزوی دیرینه خود رسیده بودند، به بزرگ‌ترین آرزویشان که شهادت بود و شایسته بود که در مراسمات با بهترین پذیرایی که برای مراسم شادی استفاده می‌شود ما هم پذیرایی کنیم.
وی افزود: و به مهمانان آقا پوریا گفتم که شما از این به بعد یک برادر شهید و یا یک پسر شهید دارید، چون آقا پوریا در زندگی خود، خود را برادر همه می‌دانستند، پسر همه می‌دانستند و تا جایی که می‌توانستند اگر کسی نیاز به کمک و دستگیری داشت، ایشان پیش قدم بودند. گفتم خیالتان راحت، از این به بعد شما دیگر یک برادر شهید دارید، ایشان محدود نیستند، هر کاری داشتید مطمئن باشید که جایی که بتوانند برای رفع حاجت شما تلاش می‌کنند.
-روزنامه هگمتانه به روح بلند و مطهر همه شهدا، به خصوص شهید امروز که میهمان ایشان بودیم درود و صلوات می‌فرستد و از خدای متعال برای خانواده‌ها و همسران محترم شهدا سلامتی و صبر طلب می‌کند. باشد که این رزق عظیم روزی ما هم بشود.
روحشان شاد و یاد و نامشان گرامی



ارسال ديدگاه

نام:
پست الکترونیکی:
کد امنیتی:
ديدگاه: