۲۱
بهمن
۱۴۰۳
شماره
۵۸۲۸
عناوین صفحه
هگمتانه، گروه رفیق شهیدم: هشت سال دفاع مقدس سرشار از خاطرات و ناگفتههای بسیاری است که در جان رزمندگان آن روزها باقی مانده است. خاطرات پیشکسوتان عرصه عشق و دلدادگی به میهن عزیزمان ایران اسلامی شنیدنی است و چه بسا راهگشای جوانان و نوجوانان امروز باشد.
یکی از این رزمندگان غرورآفرین استانمان همدان، مهدی میرزایی است که سالها در میادین مختلف، عاشقانه و دلاورانه حضور داشته و چه روزها و صحنههایی که با چشم جان از همرزمانش را دیده و چشیده است و اکنون برای ما از آن روزها، از آن همرزمان غیور و قهرمانان وطنمان روایت کرد، از دلاورمردان لشگر 32 انصارالحسین علیهالسلام همدان، از همانهایی که از همه دنیای خود عبور کردند تا به وصال معشوق خود نائل شوند.
این پیشکسوت عرصه جهاد و شهادت و مقاومت در کتابی با عنوان " زندگی در کمین " خاطرات خود را از دوران شیرین کودکی و نوجوانی تا وقایع انقلاب و دفاع مقدس و حضور قهرمانانه رزمندگان همدانی در مناطق عملیاتی را روایت کرده و آن را حسن یعقوبی به رشته تحریر درآورده است و این اثر گرانقدر قرار است در ایام الله دهه فجر جاری با حضور مسؤولین رونمایی شود.
به همین مناسبت پای صحبت این یادگار جبهه و جنگ در تحریریه روزنامه نشستیم و ایشان از آن دوران و همچنین از نحوه تدوین کتاب روایت کرد.
مهدی میرزایی ازندریانی در گفتوگو با خبرنگار هگمتانه با بیان اینکه دهم فروردین ماه 1342 در روستای ازندران از توابع شهرستان ملایر و در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمدم، اظهار کرد: خداوند متعال را شاکرم که اینجانب را در مسیر نهضت الهی و نورانی انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه قرار داد که در کنار ملت شریف ایران علیه ظلم و ستم طاغوت قیام کنیم.
وی گفت: مدت 86 ماه با عنوان فرمانده دسته و فرمانده گروهان در 8 سال دفاع مقدس خدمت کردم و در عملیاتهای والفجر2، حاج عمران2، والفجر5، چنگوله، ادامه عملیات بزرگ خیبر در جزیره مجنون جنوبی، بمباران پادگان ابوذر در سرپل ذهاب4، عملیات ارتفاعات ساندویچی منطقه سومار، عملیات 20شهریور جزیره مجنون، عملیات کربلای4 خرمشهر، عملیات کربلای5 شلمچه، خط پدافندی سخت و دشوار کانال پرورش ماهی، عملیات کربلای8 شلمچه در گردانهای رزمی و عملیاتی در کنار مجاهدان، رزمندگان و همسنگران بودم.
میرزایی همچنین گفت: در گردانهای 151 مسلم بن عقیل علیهالسلام شهرستان ملایر، 153 قاسم بن الحسن(ع) شهرستان تویسرکان، 154 حضرت علیاکبر(ع) شهرهای همدان، بهار، کبودراهنگ و فامنین، 155 حضرت علیاصغر(ع)، 156 سیدالشهدا علیهالسلام اسدآباد، گردان ادوات، گردان غواصی از لشگر 32 خط شکن انصارالحسین علیهالسلام استان همدان در مناطق عملیاتی و خط مقدم شرکت داشتهام.
وی با اشاره به مجروحیت چندین باره در ایام جنگ گفت: در مناطق عملیاتی خط مقدم، سه بار مورد اصابت تیر ترکش، موج انفجار اعصاب و روان و آثار شیمیایی از ناحیه پوست، داخلی ریه، از ناحیه پا و کمر، سر، دست، آرنج و گوش قرار گرفتم و هماکنون تحت درمان پزشکی و دارویی قرار دارم.
وی افزود: با این اوصاف خدا را شاکرم و میخواهم ما را شرمنده شهدای گرانقدر، خانوادههای شهدا و جانبازان و آزادگان سرافراز قرار ندهد.
این یادگار دوران دفاع مقدس در ادامه به بیان خاطراتی از ایام جبهه و جنگ پرداخت و از چگونگی اعزام اولین بار به مناطق عملیاتی گفت.
میرزایی افزود: در سالروز فتح خرمشهر به ملایر رفته بودم تا رژه رزمندگان را تماشا کنم که پلاکارتی را مقابل یک کتابفروشی دیدم که برای جذب جوانان و نوجوانان برای عضویت در گردان رزمی، کوهستانی 32انصارالحسین علیهالسلام بود و در ادامه با فراهم کردن مقدمات، جذب گردان شدم و آموزشها را به فرماندهی سردار شهید حاج رضا شکریپور گذراندم.
وی افزود: بعد از گذراندن آموزشها، گردان رزمی کوهستانی به فرماندهی سردار حاج حسین همدانی تشکیل شد و در اسفند ماه 1361 تیپ انصارالحسین علیهالسلام همدان را در پادگان اسلامآباد غرب تشکیل دادیم.
عملیات سخت
این پیشکسوت جهاد و شهادت اظهار کرد: اولین عملیات سخت ما، عملیات خط شکن، عملیات والفجر حاج عمران در گردان 154 حضرت علیاکبر علیه السلام بود که متأسفانه در اردوگاه دالاهو فرمانده گردان خودمان به نام سردار شهید سیدحسین سماوات را از دست دادیم.
میرزایی افزود: در عملیات والفجر2، گردان در محاصره دشمن قرار گرفت و تلفات خیلی سنگینی دادیم و دوباره نیروها را سازماندهی کردیم و ارتفاعات 2019، 2015 و 2005 زیر کله قندی عملیات حاج عمران در عمق خاک عراق را تصرف کردیم.
شروع عملیات والفجر5 و تولد فرزند
این یادگار دوران دفاع مقدس در ادامه ضمن بیان خاطرهای از عجله برای رفتن به جبهه گفت و اظهار کرد: بعد از عملیات که برگشتیم، برای اعزام به عملیات والفجر5 چنگوله بود که همسرم را برای زایمان به بیمارستان فاطمیه برده بودم که سه روز ما منتظر تولد فرزندمان بودیم و وقتی عملیات والفجر5 شروع شد، مجبور شدم بدون خداحافظی به منطقه بروم که در گردان 153 قاسم بن الحسن تویسرکان، عملیات با موفقیت انجام شد و با کمترین تلفات و پیروزمندانه برگشتیم و منزل پدر همسرم در خیابان شهدا بود و وقتی به منزل رسیدم فکر میکردم چگونه با من برخورد میکنند از اینکه آنها را در بیمارستان گذاشته و رفته بودم که به لطف خدا مورد استقبال قرار گرفتم.
دلایل نامگذاری کتاب "زندگی در کمین "
وی در ادامه به بیان دلایلی که باعث شد تا عنوان کتاب، "زندگی در کمین " انتخاب شود، گفت: اوایل سال 1363، جبهه جنوب را تجربه کردیم و برای اولین بار در دفاع مقدس، برای ادامه عملیات خیبر به اردوگاه شهید محرمی اهواز رفتیم و در آنجا مستقر شدیم.
وی با بیان اینکه همراه گردان 151 مسلم بن عقیل ملایر به فرماندهی سردار شهید حاج حسن تاجوک وارد منطقه شدیم، گفت: سردار شهید همدانی به سردار حاج جعفر مظاهری گفته بود که ما را توجیه کنند و از دور، معرفی کلی از منطقه را کردند و به دلیل آتش سنگین دشمن، ما را جلوتر نبردند.
وی افزود: فرمانده گردان هم گفت شما باید 12 نفر را برداشته و به کمین ببرید و کمین ما با نیروهای دشمن بعثی عراقی فقط 10متر فاصله داشت و کمین ما هم در قلب دشمن بود و از سه طرف در محاصره قرار داشت و وقتی وارد کانال شدیم تا سینه باید داخل گل میرفتیم و شرایط طوری بود که باید بگویم در کمین در سه جبهه با دشمن میجنگیدیم که گرمای شدید هوا در قسمت هورالعظیم و جزیره مجنون، حیوانات دریایی موزی و خطرناک و سوم اینکه در عین مظلومیت در کمین بودیم و حتی نمیتوانستیم به راحتی با بیسیم صحبت کنیم و حتی مجروحان هم باید تا از صبح تا شب با همان حال وخیم، درد را تحمل میکردند تا در تاریکی شب به عقب منتقل میشدند و حتی احتمال داشت در این فاصله تا صبح، این مجروح به شهادت برسد.
وی افزود: یک روز غروب دشمن پاتک سنگینی زد و قصد داشت کمین و خط را از ما بگیرد. لذا به همه نیروها هشدار آمادهباش دادم و همین طور که داشتم با دوربین تحرکات دشمن را رصد میکردم، دوربین نور را منعکس کرد و تک تیرانداز دشمن من را هدف قرار داد و اگر داخل کانال مینشستم که باید زیر آب میرفتم لذا طوری خودم را نگه داشتم و دستم بیرون آب قرار گرفت که مورد اصابت تیرها قرار گرفت و مجروح شدم و در ادامه یک توپ شلیک کردند و باعث شد موج انفجارها درگیرم کند و بعد از ساعتها من را به عقب منتقل کردند و در درمانگاه صحرایی مداوا کردند و با آمبولانس به بیمارستان فاطمه الزهرا(س) منتقل شدیم که امکانات خوبی نداشت و بعدها متوجه شدم آنجا بمباران شیمیایی شده بود لذا شیمیایی شدم و بعد از مدتی با هواپیما به تهران منتقل شدیم.
6 بار مجروحیت در طول 86 ماه خدمت در جبهههای عملیاتی
وی در ادامه با بیان اینکه مدت 86 ماه در مناطق نبرد و عملیاتی از سال 1360 تا 1367 به عنوان رزمنده و جانباز لشگر 32انصارالحسین علیهالسلام همدان خدمت کردم و در گردانهای مختلفی بودم که در ابتدا به آنها اشاره شد و در عملیاتهایی که در نبرد و خط مقدم و تن به تن با دشمن بودم و حضور داشتم، لذا وظیفه اخلاقی من بود تا ادای دینی کرده باشم به شهدای گرانقدری که در کنارم بودند، آزادگان عزیز، جانبازان سرفراز، که حماسههای ماندگار لشگر 32انصارالحسین علیهالسلام همدان را روایت کنم و این کتاب تهیه شود.
عملیات خیبر (کمین)
وی در ادامه افزود: بعد از گشت شناسایی مهران، عملیات والفجر2 حاجی عمران سال 1362، عملیات والفجر5 چنگوله اسفندماه 1362، ادامه عملیات خیبر در جزیره مجنون(کمین) که اسم همین کتاب هم از همین قسمت گرفته شد، انجام شد.
عملیات 20 شهریور
میرزایی افزود: بعد از سال 1363 که عملیات خیبر انجام شد، عملیات 20 شهریور که شهید امیدی و سردار شهید حاج رضا شکریپور و شهید محمد تکلو قائم مقام گردان 154 نیز حضور داشتند و طبق فرمان رهبری که باید جزیره مجنون حفظ میشد، لذا لشگر 32انصارالحسین علیهالسلام همدان حاضر بود و هر هفته و در هر لحظه برای حفظ جزیره مجنون باید عملیات انجام میداد.
عملیات کربلای4 خرمشهر
وی در ادامه اظهار کرد: در عملیات 20 شهریور جزیره مجنون، گردان 156 سیدالشهدا اسدآباد شرکت داشتند و بعد از این عملیاتها به عملیات کربلای4 خرمشهر میرسیم (وقتی نام عملیات کربلای4 برده شد، این رزمنده و جانباز با بغضی از غم و ناراحتی که در گلو داشت، از مظلومیت رزمندگان روایت کرد)، مصیبتبارترین، سنگینترین و سختترین عملیات ما بود که متأسفانه رزمندگان و همسنگران ما در کنارمان پرپر شدند و تحمل این عملیات بسیار سخت و دشوار بود چرا که عملیات لو رفته بود و ما تلفات سنگینی دادیم.
وی در ادامه به مطلبی اشاره کرده و گفت: با اینکه در جبههها فرمانده دسته بودم، معاون گروهان بودم و به طور کلی یا رزمنده عادی بودم یا مسؤول دسته یا فرمانده گروهان، همیشه تعداد 90 یا 120 نفر نیرو داشتم ولی سعی کردم با صداقت، شفافیت این خاطرات را در جاهایی از عملیاتها که بودم و حضور داشتم روایت کنم و نقل قول از دیگران انجام ندادم.
میرزایی افزود: بعد از عملیات کربلای4 در کنار سردار جانباز حاج مهدی ظفری، (رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس همدان)، برای شناسایی رفتیم و بعد برای نیروها جلسه توجیهی گذاشتیم و مسیرها و نقشه را مرور کردیم و شرایط جوی و خاصیت وحشی بودن رودخانه اروند رود را توضیح دادیم.
وی افزود: همزمان با توضیحات من در این مکانی که بودیم، هتل کاروانسرای آبادان مورد اصابت موشکهای دشمن بعثی قرار گرفت و کنار اتاقی که ما جلسه داشتیم نیروهای تدارکاتی بودند و با این موشک چندین نفر پرپر شدند به گونهای که پیکرها قابل شناسایی نبودند و ما هم دچار موج گرفتگی ناشی از انفجار شدیم.
باید بگویم با کربلای4، پنج سال از عمر ما کم شد.
کربلای5 شلمچه
وی ادامه داد: بعد از شکست در عملیات کربلای4 به عقب برگشتیم در حالی که دلشکسته بودیم. لذا به هتل کاروانسرای آبادان برگشتیم و مستقر شدیم و تمام رزمندگان با طوماری امضا شده با خون خود اعلام کردند که تا عملیات دیگری انجام ندهیم به عقب بر نمیگردیم و این طومار را خدمت حضرت امام(ره) رساندند و مدت 16 روز نیروها در این مکان ماندند و بیرون نیامدند تا مورد شناسایی دشمن قرار بگیرند تا در نهایت عملیات کربلای5 سختترین و پیچیدهترین عملیات اتفاق افتاد.
میرزایی در ادامه به خاطره دیگری از عملیاتها اشاره کرد و از سختیهای کمین در آن روزها روایت کرد.
وی افزود: وقتی برای شناسایی به شلمچه رفته بودیم آتش دشمن سنگین بود و شهیدان چیتسازیان و حجازی آنجا بودند، کنار خاکریز نشستیم و به ما گفتند به جهنم شلمچه خوش آمدید و بعد از شهیدان چیتسازیان و حجازی، سردار شهید سعید اسلامیان جانشین لشکر و فرمانده محور میدان نبرد خط مقدم بود.
وی همچنین افزود: سختترین قسمت عملیات کربلای5، کانال پرورش ماهی بود که موشک به داخل کامیون اصابت کرد در حالی که 50 رزمنده آماده نبرد، داخل کامیون بودند و این صحنه بسیار ناراحت کننده و سختی بود و امروزه این منطقه از شلمچه به سه راهی شهادت معروف است.
میرزایی اظهار کرد: در کانال پرورش ماهی مجدد مجروح شدم و افتادم و دو نفر رزمنده که از لشکر 31عاشورا تبریز بودند من را داخل تویوتا گذاشتند و وقتی به سه راهی شهادت رسیدیم موشک به جلوی ماشین اصابت کرد و من دیدم که آن دو رزمنده که من را نجات داده بودند و پشت فرمان ماشین بودند، سرشان جدا شده و به شهادت رسیدند و این صحنهها و موج انفجار، اذیتم میکرد و ترکش خورده بودم و بعدا متوجه شدم که به بیمارستان منتقل شدم و در بیمارستان بودم که مطلع شدم محله پشت انبار نفت همدان بمباران شده است.
وی در ادامه افزود: 24دی ماه سال 1365 در کربلای5 مجروح شدم و بعد از مدتی شنیدم برادرم هم مجروح شده است.
قصه چگونگی روایت کتاب "زندگی در کمین"
این پیشکسوت عرصه جهاد و شهادت در ادامه از روایتهایی از جنگ و دفاع و جانبازی رزمندگان اسلام، از چرایی و چگونگی روایت و تالیف کتاب گفت و اظهار کرد: به خاطر درمان شیمیایی باید هر دو هفته به بیمارستان بقیهالله در تهران میرفتم که سردار شهید همدانی به این دلیل من را به تهران منتقل کرد و سال 1390 که بازنشسته شدم، سردار همدانی از من خواستند تا تاریخ و خاطرات جبهه را شفاهی روایت کنم و من به دلیل ناراحتی اعصاب و روان ناشی از موج گرفتگیها نمیتوانستم تاریخ دقیق عملیاتها و جزئیات را بیان کنم. اما ایشان از من خواستند هرچه که هست روی برگه نوشته و به آرامی هرچه درباره انقلاب و عملیاتها به یاد میآورم را بنویسم.
وی افزود: سپس سردار قدیر نظامی معاون امور بینالملل ستاد کل نیروهای مسلح ما دو برادر را به سردار نائنی رئیس مرکز اسناد وتحقیقات دفاع مقدس معرفی کرد. مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه تهران، از این خاطرات استقبال کردند که سوژه مناسبی برای روشنگری نسل جوان است. لذا در مدت 40 جلسه دو ساعت و مدت 80 ساعت وقایع عملیاتهایی که بودم را روایت کردم و در ادامه با تغییرات و جابهجایی در مرکز اسناد و مواردی از این قبیل باعث شد تا هشت سال طول بکشد تا کتاب کامل شده و به چاپ برسد.
وی افزود: اگر جانباز سرهنگ پاسدار سید علی مساوات پای این کار نبودند و مرا همراهی نمیکردند، این پروژه انجام نمیشد چرا که حتی پیش میآمد که در ساعت 2 نصف شب با برادر عزیز و فرمانده خودم سید علی مساوات محل و محور و یا منطقه و یا ارتفاعات عملیاتی را سؤال میکردم و ایشان تمام قد در کنارم بودند و در کنار ایشان نیز حمایتهای حاج مهدی ظفری بود که باعث شد این تلاشها، نتیجه بخش بوده و در نهایت کتاب به چاپ برسد.
نقش و حمایت خانواده
میرزایی در ادامه از فداکاری همسر و حمایتهای خانواده از ایشان نهتنها در ایام جبهه و جنگ که در تهیه این کتاب همراه وی بودند، گفت و افزود: دوران دفاع مقدس و روزهای اعزام بنده به جبهه، در این مدت هیچگاه همسرم اعتراض نکردند و تمام قد حمایت کردند و در مدت هشت سالی که تدوین و چاپ کتاب طول کشید به گونهای که دو بار کار کتاب را رها کردم اما همسرم و فرزندانم در کنار بودند و کمک کردند.
وی در پایان گفت: وظیفه خود میدانم که از همه مسؤولین، مدیران و دستاندرکاران که در انجام روایت، مصاحبه و ضبط، تهیه جزوات، ویراستاری و انتشار کتاب یاری کردند صمیمانه قدردانی کنم.