۲۸
بهمن
۱۴۰۳
شماره
۵۸۳۳
عناوین صفحه
رسیدن به روزهای کودکی، آرزویِ دیرینه ما آدم بزرگهاست. آرزویی که شاید محال و دست نایافتنی باشد. در دنیای واژگان، اما هیچ چیزی محال نیست. من مسیری را میشناسم که دستت را میگیرد و میبرد به کوچه پسکوچههای کودکی، مسیری که پُر است از صندوقچههای گنج. گنجینهای از جنس واژگانِ لطیف و بازیگوش کودکی. گنجینهای که کلیدش قلم است.
کافی است دست در دست کودک بازیگوشِ قلبت بگذاری و قدم در این مسیرِ پُر از شگفتی بگذاری. مسیری که فرماندهاش، شاید کودکی نوپا باشد که تازه اولین کلمههای عمرش را یاد گرفته و شاید هم نوجوانی که برای اولین بار تپش شدیدِ قلبش را حس کرده!
وادی عشقِ عطار را میشود در این مسیر دید. اینجا مسیری است که کودکان برای آدم بزرگها مادری میکنند. مادرِ خالقِ داستانشان میشوند و غمش را به جان میخرند. در این مسیر خبری نیست از دروغ و ریا و سیاهی.
آرزوی محالِ رسیدن به کودکی ممکن میشود اگر عاشق باشی و از کودکِ قلبت اذن بگیری. آن وقت واژه از چشمه خروشان ذهن میجوشد و در رگهای قلم میخروشد و بر قلب سفید کاغذ جاری میشود!