صفحه 1 : ایران و جهان صفحه 2 : خبر همدان صفحه 3 : شهرستان صفحه 4 : خبر همدان صفحه 5 : ایران و جهان صفحه 6 : ورزش صفحه 7 : پزشکی و سلامت صفحه 8 : فرهنگی

۶
مرداد
۱۴۰۳

شماره
۵۶۷۰

امروز: ۶ (مرداد) ۱۴۰۳ ◀ ◀ Saturday 2024 (Jul) 27

عناوین صفحه

هگمتانه، گروه رفیق شهیدم - اعظم مرادی صالح: شهید " محمد گودرزی" یکی از 5 هزار شهید دانشجویی کشور است که در اوج موفقیت در درس و دانشگاه، حضور در جبهه را برای جهاد انتخاب کرد.
این شهید والامقام در رشته مهندسی شیمی در دانشگاه تربیت معلم تهران تحصیل می‌کرد که پیش از پایان تحصیلاتش راهی جبهه شد. شهید " محمد گودرزی" متولد 1343 در شهرستان نهاوند است که در دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه عملیاتی شلمچه به فیض شهادت نائل آمد.
در این صفحه از رفیق شهیدم میهمان یکی دیگر از شهدایی هستیم که عناوین دنیوی را کنار نهاد و با اینکه دانشجوی ممتاز بود، راه جبهه و شهادت را انتخاب کرد.
یاد و نام این شهدا و جوانان باغیرت انقلاب اسلامی را گرامی می‌‌داریم و در اینجا به بیان خاطراتی از مادر شهید محمد گودرزی می‌پردازیم.
مادر شهید با بیان اینکه محمد بعد از 5 دختر خوب هدیه خدا به من بود، اظهار کرد: از همان ابتدا می‌دانستم محمد با همسالان خود فرق دارد.

  از سرما یخ بزنم بهتر است تا کاپشن اسرائیلی بپوشم
خانم ترکان پیله‌وران افزود: روزی به محمد گفتم برای مدرسه ات یک کاپشن خریدم کاپشن چرم و قشنگی بود که سپرده بودم از تهران برایش بخرند روی سینه سمت چپ پرچم یک کشوری که من نمی‌دانستم کجاست به طرز ریز و تمیزی آبی رنگ دوخته شده بوده بود با وجود اینکه خیلی گران بود اما بر و رویی داشت که دل آدم به خاطر پول بی‌زبان نمی‌سوخت. وقتی توی دستم کاپشن را دید اول خوشحال نگاه کرد و اما بعد اخمی کرد و رفت دفتر و کتابش را جمع کرد و سرش را پایین انداخت.
وی افزود: وقتی حالش را پرسیدم، غم سنگین توی صورتش موج می‌زد باز هم گلویم خشک شد و گفتم اگر دوست نداری برای برادرت کنار می‌گذارم و برایت یکی دیگر می‌گیرم.
مادر شهید با بیان اینکه آخرهای شب بود که نمی‌دانم چرا از روی بی‌خوابی رفتم سراغ کاپشن و بعد دیدم که لای کاپشن برایم یک نامه گذاشته است، گفت: در نامه نوشته بود:
"مادر خوب و عزیزم کاپشن بسیار قشنگ است شما خیلی با‌سلیقه لباس می‌خری از اینکه به فکر من هستی خیلی خیلی ممنونم، می‌دانم که شما به خاطر من کاپشن به این گرانی را خریدی که من مریض نشوم اما اگر من لباس پاره پاره بپوشم وتمام زمستان را بلرزم و یخ کنم و مریض شوم خیلی خیلی بهتر از ان است که که روی سینه‌اش پرچم اسرائیل دوخته شده باشد این کشور دشمن مسلمانان و آدم‌های خوب است البته من می‌دانم که شما از اینکه لباس را چه کشوری دوخته اطلاع نداشتی و اما حالا که می‌دانی من را به خاطر ناراحتی می‌بخشی. این بخشش شما از دین شماست و من را حلال کنید. کوچک شما محمد."
مادر شهید گودرزی در ادامه گفت: محمد کلاس دوم راهنمایی بود اما هرگاه نانوایی می‌رفت نوبت خود را به پیرمردها می‌‌داد و با پول‌توجیبی‌هایش برای نیازمندان چیزهایی می‌‌خرید.

  بورسیه تحصیلی رایگان
خانم پیله‌وران در ادامه از بورسیه شدن پسرش گفت و اینکه مدیر مدرسه از او و همسرش وهاب خواسته بود تا محمد را برای ادامه تحصیلات به کشورهای عربستان و الجزایر برای یک دوره تحصیل رایگان و ویژه بفرستند. وی افزود: اما سرگذشت چندین نفر را دیده بودیم که چه بلاهایی سرشان آمده است لذا به مدیر مدرسه اعلام کردیم که فرزندمان در ایران می‌ماند و برای وطنش افتخارآفرینی می‌‌کند.
مادر شهید گفت: محمد تابستان‌ها به پدرش کمک می‌‌کرد و برای کارگرها یخ می‌برد و با پول خودش یک ساعت خرید که در نهایت بعدها متوجه شدم که آن را به کسی بخشیده است. و بعد که خواست موتور بخرد فهمیدم که با این موتور می‌خواهد یک آژانس برای سالمندان، یک آمبولانس برای مریض‌ها و یک اسباب‌بازی برای بچه‌ها، راه بیندازد.

  عشق ملت به امام خمینی رحمه‌الله
مادر شهید در ادامه از شروع فعالیت‌های انقلابی محمد گفت و اظهار کرد: یک عکس سیاه و سفید امام خمینی رحمه‌الله را به خانه آورده و به دیوار زده بود و هر وقت می‌خواست به مدرسه برود، به عکس امام خیره می‌شد و لبخندی می‌زد. و این یک عشق عجیبی بود که امام امت در دل ملت جای داشت.
وی با بیان اینکه محمد در دبیرستان ابن‌سینای نهاوند ثبت‌نام کرده بود گفت: در تظاهرات و راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و وقتی اوضاع به هم ریخت دبیرستان‌ها تعطیل شده بودند و ترم اول ادامه نیافت و به لطف خدا انقلاب پیروز شد و حال و هوای محمد در این روزها دیدنی بود و من از داشتن چنین پسر انقلابی به خود می‌‌بالیدم.

  احترام عجیب محمد به پدر
خانم پیله‌وران در ادامه از ثبت‌نام پسرش در رشته ریاضی و فیزیک گفت و اینکه محمد همه چیز را یادداشت می‌‌کرد ولی هیچ به نوشته‌ها مراجعه نمی‌کرد و همه را در ذهنش حک می‌کرد.
وی از احترام عجیب محمد به پدرش وهاب گفت و افزود: محمد خیلی عجیب و غریب با پدرش احترام می‌گذاشت. گویا در مقابل پدر وجود ندارد.
مادر شهید محمد گودرزی در ادامه از کنکوری شدن محمد گفت و افزود: بعد از آزمون محمد برای مصاحبه باید تهران می‌‌رفت و آن روزها ترور منافقان شروع شده بود که افراد و مردم را ترور می‌کردند و وقتی حال محمد به خاطر ناراحتی معده بد شد و به بیمارستان بردیم بسیار ناراحتی می‌‌کردم و آنجا بود که برگشت به من گفت: "مادر نگران نباش، من با مرض نمی‌میرم. من شهید می‌شوم "
مادر شهید از قبولی محمد با رتبه عالی در دانشگاه تربیت معلم قزوین گفت و اینکه بعد تغییر رشته داده و وارد دانشگاه تهران می‌شود تا در رشته مهندسی شیمی تحصیل کند.

  جبهه رفتن محمد و عمل به تکلیف شرعی
مادر شهید در ادامه گفت: وقتی زمزمه‌های جبهه رفتن محمد را شنیدم، فهمید که ناراحت هستم و لذا یک هفته در نهاوند پیشم ماند و گفت که فقط در پشت جبهه‌ها درس می‌‌دهد. و از جوان‌هایی گفت که دانشگاه را رها کرده و به جبهه رفتند.

  ازدواج محمد
خانم پیله‌وران گفت: اما محمد رفت و من دیگر آرام و قرار نداشتم و تنها راه این بود که برایش زن بگیرم تا دیگر نرود. لذا یکی از دوستان دخترم که دانشجوی زبان دانشگاه علامه طباطبایی بود را معرفی کردیم و محمد بدون اینکه نگاهی به عکس این دختر‌خانم کند گفت که اگر دختر خوبی است برویم خواستگاری.
وی افزود: به خاطر خانواده‌ شهدا مراسم نگرفتیم. اما بعد فهمیدم عروسم هم مانند محمد فکر می‌کند و تعریف کرد که محمد با دوستانش قرار جبهه گذاشتند و عروسم هم فهمیده که محمد اهل این دنیا نیست و برایش گفته که صدام سرنگون می‌شود.
وی افزود: چقدر باید هدف محمد بزرگ باشد که حاضر می‌‌شود عروس چند روزه‌اش را رها کند. و بالاخره عازم جبهه می‌شود.
وی افزود: نامه‌ای ارسال می‌کند که عکس‌های روز عقد را برایش بفرستیم و بعد در نامه دیگر دوربین را خواسته بود که در نامه سوم گفته بود دوربین را نفرستیم خودش می‌‌آید. منتظرش بودم ولی خبر شهادتش را آوردند.
(شهید محمد گودرزی در دی ماه سال 1365 در شب عملیات کربلای 5 بر اثر ترکش خمپاره به ناحیه سر به آرزوی دیرینه خود رسید و به دیدار محبوب خود رفت.)

  به دنبال وصیت‌نامه شهید
مادر شهید در ادامه گفت: بعد از شهادت محمد دنبال وصیت‌نامه‌اش بودم که نذر کردم تا پیدا شود روزه بگیرم لذا خواب عجیبی دیدم و بعد از آن دو روز طول نکشید که وصیت‌نامه محمد را برایم آوردند و روزه‌ام را شکستم و با هر بار خواندن آن حالم بد می‌شد.
مادر شهید از اتاق محمد گفت که هنوز دست‌نخورده مانده است و افزود: هر روز می‌روم و دستی به آینه و شمعدانش می‌کشم. موقع نماز بوی عطر محمد را در اتاقش احساس می‌کنم گویا کنارم نشسته است.
مادر شهید محمد گودرزی گفت: هرگاه می‌‌گفتم برای خودت کیفی برای دانشگاه بخر می‌گفت: "مگر می‌خواهم بروم دانشگاه کیفم را نشان دهم، همین خوب است."
نام و یاد همه شهدا، به خصوص شهید این صفحه از رفیق شهیدم؛ شهید محمد گودرزی گرامی باد. ان‌شاءالله که شفیع ما بوده و برایمان دعا کنند.
 آمین



ارسال ديدگاه

نام:
پست الکترونیکی:
کد امنیتی:
ديدگاه: