۳۰
دی
۱۴۰۳
شماره
۵۸۱۱
عناوین صفحه
در سلسله نوشتارهای پاسخ زبانشهر به ظرفیتها و چالشهای شهری به پدیده شهر-دلال رسیدیم که نظام دلالی در آن بسیار درهمتنیده و پیچیده است و به تمام لایههای نظام اجتماعی نفوذ کرده است و دیگر خبری از ارزش تولید و مصرف نیست و همه چیز و همه کس در دایره مبادله تعریف میشود. اشاره شد که در شهر-دلال هرچه تفکر دلالیتر و بیزینسمآبتر باشد جایگاه ویژهتر و هرچه تفکر تولیدی و دانشمحور باشد جایگاهی تقلیلیافتهتر در جامعه خواهد داشت. در چنین شهری جامعه به دو طبقه بالا (مرفه) و پایین (فقیر) تقسیم میشود و طبقه متوسط که مهمترین طبقه برای تحول یک جامعه است و متشکل از نخبگان، فرهیختگان و افرادی که موتور و محور توسعه در هر جامعهای هستند بهتدریج حذف میشوند و به طبقه پایین تنزل مییابند، چراکه کسی که در شهر-دلال دارای تفکر توسعهمحور و دانش است محکوم به سقوط به طبقات پایین است. بدینترتیب و با حذف طبقه متوسط در شهر-دلال، جامعه به دو طبقه نامتوازن مرفه و فقیر تقسیم میشود که بخش کوچک آن مرفه و بخش اعظم آن فقیر هستند و روزبهروز آن طبقه مرفه پرقدرتتر و سرمایهدارتر و طبقه پایین فقیرتر و ضعیفتر میشود. از همه تلختر اینکه دیگر طبقه متوسطی هم نمانده که تحولی را در چنین شرایطی رقم بزند. استاد دانشگاه، نویسنده، شاعر، فیلسوف، متفکر، اندیشمند، معلم، دانشجو و دیگر اعضای این طبقه به دلیل فشارهای تفکر دلالی و درگیر کردن با معیشت و روزمرگی خود به طبقه پایین تنزل یافته و محو شدهاند. چنین شهری با سرعتی سرسامآور روبه نابودی و اضمحلال میرود و همانطور که در متن قبل اشاره شد از نظر این دانشآموز بالاترین پیامد این پدیده از دست دادن «اخلاق» در جامعه و سپس فروپاشی نظام اجتماعی در آن است. مخاطبان عزیز، ما از خلق چنین شهرهایی هیچ ابایی نداریم و امروز چنین تفکری در شهرهای ما دائماً درحال پرورش است و من از سرانجام این شهرها و حتی بازگو کردن عاقبت آنها واهمه دارم، اینکه در آینده نزدیک شهرهای ما تبدیل به ویرانههایی خواهند شد که تنها طبقهای که توان مهاجرت نداشته در آنها ساکن است، شهری با هوای خاکستری غلیظ و بدون کمترین فضایی برای یک زندگی حداقلی، فضایی که در آن همه چیز حتی اکسیژن نیز فروشی است و خبری از آب پاک، آسمان پاک، فضای پاک، غذای پاک نیست و برای دریافت یک حداقلی از آن هم باید در صف پرداخت هزینه بود. باور کنید چنین تصویری از عاقب شهر-دلال اصلاً دور از انتظار و خیالی نیست و این آینده شهری است که «نظام دلالی» در آن ریشه دوانده و نابودی طبقه متوسط را رقم زده است. اما چه باید کرد؟ چگونه باید از زیر بیرق شهر-دلال خارج شد و آینده شهر را تضمین کرد؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که تغییر شهر-دلال به هیچ عنوان عملی عینی نیست؛ به عبارتی دیگر تغییر شهر-دلال به شهر توسعهمحور تغییر یک تفکر است و این هرگز ماهیتی عینی ندارد، اگرچه تبلورات عینی آن حتماً رقم میخورد اما تغییر یک تفکر و منطق اساساً ماهیتی ذهنی دارد و برای برونرفت از چنین شهری باید به تفکر دلالی و کازینویی ضربه بزنیم.
برای چنین تقابلی مفهومی به نام شهر-خِرَد «Wise city» وجود دارد که کارپایه مفهومی آن بر اساس دانش و تولید تعریف میگردد. شهر-خرد به عنوان یک مفهوم جدید ظاهر میشوند که نهتنها بر ساختار اقتصادی مبتنی بر دانش و فناوری که مولدتر نیز هستند اشاره میکند بلکه تمرکز ویژهای بر ساختار اجتماعی، انسجام اجتماعی، توزیع عدالت و دسترسی برابر به فرصتها در جامعه دارد. درواقع شهر-خرد عملکرد خود را از برهم کنش دانش و توزیع آن تضمین میکند و سعی بر آن دارد تا دانش را بهعنوان ابزاری برای تولید یک ساختار غنی و پرمحتوا به خدمت گیرد و به مکانیسمی برای توزیع آگاهی، برابری و آزادی در جامعه دست یابد. اجازه دهید این تفسیر خود از شهر-خِرَد را کمی روشنتر کنم تا درک بهتری نسبت به آن پیدا کنیم؛ «خِرَد» توانایی تفکر و عمل با استفاده از دانش، تجربه، بینش و درک است و این مهم شامل درک زمینه شهر و ویژگیهای آن بخصوص شهروندان و جامعه آن است تا ظرفیت و توانایی خود را در راستای یک عمل درست بالا برند، بهعبارتیدیگر خرد یعنی «درست انجام دادن یک عمل درست».
بنابراین، خرد شامل عمل درست (سیاستها و اقدامات درست برای رفاه شهروندان) با درست انجام دادن آن (کارآمدترین مکانیسم برای دستیابی به آن) است و این دقیقاً در تقابل شهر-دلال است که هر عملی درست یا نادرست تنها یک مکانیسم دارد و آن تبدیل هر چیزی به کالا و مبادلهای کردن آن در جهت سود مالی بیشتر است. در مقابل این پسزمینه، اصول راهنمای شهر-خرد، ارزشها (یا فضایل) جهانی مربوط به عدالت، دموکراسی، مراقبت از محیط طبیعی، مهربانی، شفقت، فراگیری و تعالی است. درواقع، یکی از چالشهای بزرگ برای برنامهریزان و مدیران شهری قرن حاضر، طراحی یک مدل شهری است که با محوریت انسان و دایره اخلاق و فضایل آن تعریف گردد و خط سیر فرهنگی و خاص هر شهر را در نظر بگیرد تا از رویکرد «یک اندازه مناسب همه» استانداردسازی، اجتناب شود. هدف نهایی چنین مدلی بدون تردید ارتقای کیفیت زندگی شهروندان از جمله رفع نیازهای اساسی، ایجاد محیطی امن، دسترسی به فرصتها و دستیابی به شادی است.
مخاطبان عزیز بطور کلی شهر-خرد بر مبنای تولید دانش و محوریت انسان میل بر دستیابی بر اهدافی دارد که هسته اصلی آن شهروند آگاه و خردمند است و بدون تردید هیچ شهر و جامعهای بدون آگاهی و آموزش توان تغییر و تحول را نخواهد داشت، آگاهی و آموزش نیز بدون خواست و میل به آن رقم نخواهد خورد.
باید توجه داشت که آموزش و دستیابی به آگاهی، طبقه و گروه و نهاد و جنسیت ندارد و همه ما از تصمیمگیران شهری تا تصمیمسازان و تکتک افراد نیازمند آموزش و آگاهی هستیم تا نگرش خود را نسبت به شهر تغییر دهیم، اقتصاد بیمار، بروکراسی فاسد، تقلیل اخلاق، سیاست انزوا و انفعال، حذف طبقه متوسط و در نهایت رشد تفکر دلالی و ضدتوسعه در شهر، همگی نشان از آن دارد که ما تفکر خود را از دست دادهایم، تفکری که بر اساس آگاهی و دانش درست و نه آگاهی کاذب ساخته و پرداخته نظام دلالی شکل گرفته باشد. آگاهی که ساختار و نظام تصمیمگیری و تصمیمسازی را با زمینه نزدیکتر کند و ارتباط بین جامعه و ساختار را برای تحول برقرار کند.
در نوشتار آتی در خصوص قانون در شهر-دلال صحبت خواهیم کرد و جایگاه قانون در شهر و شهرسازی در کشور را مورد واکاوی قرار خواهیم داد؛ جایگاه قانون در شهر دلالمحور...