۲۷
اسفند
۱۴۰۲
شماره
۵۵۸۱
عناوین صفحه
در نوشتار قبل «مجیدآباد تبلور شهر نابرابر» اشاره شد که نظام سرمایهداری کازینویی چگونه با فریبکاری، نیازهای کاذبی را ایجاد میکند تا نیازهای اصلی شهر پنهان و برای همیشه نیاز باقی بمانند و تامین یا پاسخ داده نشوند، در عوض با سوق دادن شهر در جهت تامین نیازهای کاذب، هر روز نیازهای جدیدتری را مطرح میسازد و شهر را به سوی مصرفی و در نهایت انگلی و نابرابر شدن، سوق میدهد. نمونههایی از این نیازهای کاذب چون پروژه اسکایمال را در نوشتار قبل در خصوص مجیدآباد مورد واکاوی قرار دادیم و سوال این بود که واقعا نیاز و اولویت شهر ما چیست؟ آیا پروژههایی چون اسکایمال و یا تالار قرآن (آن هم در بلوار ارم که منطقه پربرخوردار شهراست)، نیاز و اولویت شهر ما است و یا اینکه دردها و مشکلات مناطقی چون مجیدآباد که کمترین میزان دسترسی به خدمات و را هم ندارد؟ واقعا چگونه مسحور این بازی و کازینو شدهایم؟ چرا برای پروژههایی چون تالار قرآن و اسکایمال در مناطق پربرخوردار شهر هزینه میشود و تنها عایدی مناطقی چون مجیدآباد آسفالت کردن چند کوچه و خیابانی است که برای آن هم باید سالها در انتظار باشند؟ خاطرم هست که چند سال پیش چنین سوالی را از مسئولی پرسیدم و از ایشان خواستم که پاسخ این سوال را با تحلیل ارائه کند که چرا تمرکز هزینههای سنگین، سرمایهها و خدمات در مناطق پربرخوردار است و دلیل این سطح از تمرکز چیست؟ و چرا تنها عایدی مناطقی چون مجیدآباد، خضر، شاهپسند، منوچهری و نمونههای بسیار دیگر، درنهایت آسفالت چند کوچه و خیابان و یا در عالیترین حد ساختن یک پارک که در حد نیاز اولیه یک بافت هم نیست، در نظر گرفته میشود؟ جالب است که آن مسئول بجای پاسخ به این سطح از طبقهسازی شهر و سوق دادن آن به نابرابری، به مدح در مورد عملکرد دوره خود پرداخت و از پروژههایی صحبت کرد که نه تنها هیچ ربطی به سوال من نداشت، بلکه از آن سالها تا به امروز همچنان در حال احداث و هنوز در دست اقدام هستند!
مخاطبان عزیز که بر منِ دانشآموز منت نهاده و این متن را مطالعه میکنید، حتما به این مهم از من آگاهتر هستید که در ابتداییترین گام در راستای پاسخ به یک مشکل یا چالش، پذیرش ماهیت وجودی آن چالش است، در ابتدا باید بپذیریم که ما چالشهایی داریم و این چالشها نه مربوط به دوره خاص یا تصدیگری شخص خاصی،بلکه حاصل یک فرآیند بیبرنامه و گاه ضدبرنامه است و راه علاج هم، کنار گذاشتن زبالهاندیشیها و حاشیهبازیها و شستن چشمهاست تا بتوان در ادامه راه، گامی برای شهر برداشت ، شهری که امروز رو به سوی نابرابری دارد و بحرانهای آن در حال گذار به فاجعه هستند. برای مثال اجازه دهید به بحران چند روز اخیر آب در همدان اشاره شود که در نهایت به فاجعه قطعی آب رسید،؛ جامعه ایرانی در طول تاریخ با این قبیل خشکسالیها عجین بوده و در طول تاریخ چندهزارساله خود با بحران کمآبی به همزیستی خارقالعادهای رسیده بود. نمونههای این همزیستی که نمونهای از برنامهریزی دقیق و فرآیندمحور به حساب میآید را میتوان در قناتهای دو طبقه اردستان مشاهده کرد و یا در طولانیترین کاریز جهان و عمیقترین مادرچاه واقع در شهرستان گناباد با نام قنات قصبه که تاریخ احداث آن به دوره هخامنشی و یا قبل از آن میرسد. کاریز حاصل ابتکار جامعه ایرانی و نمونه یک برنامهریزی درست برای مقابله با بحران خشکسالی و کمبود آب بوده است و عملکرد آن بدین شرح است که مقدار قابلتوجهی از آبهای زیرزمینی را جمعآوری میکنند و به سطح زمین میرسانند، که عملکردی همانند چشمههای طبیعی است، آب کاریز در تمام طول سال بدون هیچ ابزار کمکی از درون زمین به سطح زمین جاری میگردد تا زیست انسان به مخاطره نیافتد و جامعه ایرانی دوام آورد. موضوع خشکسالی و کمآبی، موضوعی مربوط به امروز و دیروز نیست که بگوییم به یکباره ایجاد شده و حالا چارهای برای مواجهه با آن نیست، بلکه حاصل نگاه معیشتی و روزمره و کوتاهمدتی تصمیمگیران و مسئولان است که برنامهریزی جامع آب نداشته و حتی با تصمیمات غیرعلمی و بدور از دانش خود بحران آب را به فاجعه قطعی آب رساندهاند، چندین دهه است که پژوهشگران و فرهیختگان علمی این مهم را گوشزد کردهاند که سهم استفاده از آب این کشور باید پَس داده شود و این نیازمند برنامهریزی جامع و راهبردی آب است اما گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه به جایی نرسد فریاد است.
اما غرض از یادآورری فاجعه مذکور، تاکید بر این مهم بود که اگر امروز به برنامهریزی با رویکرد توسعهمحوری روی نیاوریم و با زبالهاندیشیهای مرسوم، برنامه را طرد کنیم و آن را در دوران تصدی خود، نشدنی انگاریم، در نتیجه بحرانها به فاجعه تبدیل خواهند شد و سرانجام نیز چیزی جز نابودی انتظار شهر را نخواهد کشید. امروزه بافتهایی چون مجیدآباد (اگر مخاطب این سلسلهنوشتارها باشید مستحضر هستید که در ابتدا خضر مورد واکاوی قرار گرفت و اکنون مجیدآباد و فردا و فرداهایی دیگر اگر عمری باقی باشد به سراغ بافتهای همنوای مجیدآباد و خضر خواهیم رفت)، نیازمند تفکری توسعهمحور و برنامهریزی دقیق هستند. این مسیر برنامهریزی از دید نگارنده بدون تشکیل مارپیچ دخیلان توسعه در شهر متشکل از دانشگاه، بازار، مدیریت شهری و جامعه(که بارها در سلسلهنوشتارهای این روزنامه به چاپ رسید)، غیرممکن است و برنامهریزی مشارکتی را تنها مسیر برونرفت از شرایط حاکم میدانم. امروز باید این واکاوی و ایدهپردازی از حوزه سرمایه دانشی دانشگاه صورت پذیرد و مدیریت شهری در حکم تجربه و اجرا به آن ایدهها چکش صیقل زند و بازار چگونگی منفعت برای هر حوزه را تعریف کند و جامعه برای تحقق آن مشارکتی همهجانبه داشته باشد. باور کنید این کار به هیچ عنوان پیچیده نیست و اگر همین الان در اندیشه خود خیال نگاه ایدئالیستی را کردهاید، بدانید این همان رفتار فریبکارانه نظام سرمایهداری کازینویی است که بر ذهن من و شما فرماندهی میکند و از همین حالا که این متن را مطالعه میفرمایید کار را نشدنی و سخت جلوه میدهد تا بدون برداشتن گام اولیه حرکت توسعهمحور در همان ابتدا خفه گردد، این راز حیات نظام سرمایهداری کازینویی است، چرا که در صورت اقدام و برداشتن گامهای اولیه مشخص میشود این کار آنچنان هم که فکر میکردیم سخت و دشوار نیست. با نگاهی به شرایط امروز دانشگاههای ما و به صورت ویژه کارگاههای شهرسازی، مشاهده میشود که دانشجویان و اساتید در حال واکاوی پدیدههای شهری بوده و در هر کارگاه سیلی از این مسائل و پدیدهها مورد بررسی قرار میگیرند و به پاسخهایی دست مییابند،البته لازم به تاکید این نکته است که قصد نگارنده این نیست که اینطور جلوه دهد که تمام آن واکاویها و پاسخها بهطور حتم درست و بدون ایراد هستند، اما مطمئن هستم اگر مدیریت شهری، جامعه و بازار در این واکاویها دخیل شوند و چکشکاریهای لازم صورت پذیرد، خروجیهای بینظیری بهدست خواهند آمد که در نتیجه آنها شهر متحول خواهد شد. چرا امروز واکاویها و بررسیهای دانشگاههای ما در کارزار عمل نیستند و مدیریت شهری هیچ توجهی به آنها ندارد؟
به هر حال در ابتداییترین گام تشکیل این مارپیچ توسعه را بسیار ضروری میدانم و پیشنهادات و یا سناریوهایی که در این نوشتارهاارائه میشود، پله بعد از تشکیل این مارپیچ هستند و باید توسط آن چکشکاری لازم صورت گیرد که فعلا تا تشکیل آن، بوسیله انجام مصاحبههایی در هر یک از ابعاد این مارپیچ سعی دارم این چکشکاری را به صورت مکانیکی و نه سیستماتیکی انجام دهم و هرروز نیز بر ضرورت تشکیل آن بر این طبل خواهم کوفت.
اما در خصوص آنچه میتواند در مجیدآباد رقم بخورد و شاید محرکی باشد برای توسعهای از درون و داراییمحور، باید نیمنگاهی به نوشتار قبلی این بافت در خصوص چالشها و مسائل و از همه مهمتر ظرفیتهای محله، داشته باشیم تا پل ارتباطی بین این ظرفیتها و چالشها و سناریو را برقرار سازیم. اما کوتاهسخن آنکه، اشاره شد که اگر از ورودی بلوار خوزستان به بافت مجیدآباد وارد شویم با لفافه اول بافت مواجه هستیم که یک فضای صنعتی به شدت آلوده و کاملا ناسازگار با بافت مسکونی مجیدآباد است که انواع آلودگیهای محیطی و صوتی که تبعات فضایی زیادی برای بافت دارد را به فضای مسکونی وارد میکند، از این لفافه که گذر کنیم و داخل بافت را به دید فضایی بنگریم، با انبوهی از کمبودها و چالشها مواجه خواهیم شد؛ از نداشتن فضاهای عمومی و اجتماعی تا فضاهای رهاشده و مستعد جرم، از کمبود امنیت اجتماعی تا نداشتن فضای سبز و توزیع نامتناسب خدمات تجاری موردنیاز بافت که در راستههای اصلی آن متمرکز شده و داخل بافت خبری از این خدمات نیست و اگر به نقاط انتهایی بافت (رودخانه ترکیب شده با فاضلاب) برسیم دیگر خدماتی مشاهده نمیشود. شرایط بد اقتصادی و نداشتن درآمد و اشتغال و بالا بودن اعتیاد و از بعد اجتماعی خردهفرهنگ حاکم و سطح پایینی از تعاملات اجتماعی نسبت به بافت خضر و همچنین نداشتن اعتماد به مدیریت شهری و ذهنیت رهاشدگی بر بافت چیره گشته و اینها تنها نمونههایی از خروارها مشکلات این بافت است که در نوشتار قبل به آن اشاره شد. یکی از چالشهای عجیبی که سالهاست ساکنان با آن درگیر هستند رودخانهای است که با فاضلاب شهری ترکیب شده و در انتهای این بافت قرار دارد که پلاکهای نزدیک به این رودخانه به شدت به آن معترض هستند و باور کنید در همان ساعات محدودی که در آنجا بودم از بوی نامطلوب و شرایط غیربهداشتی که بر محیط حاکم بود بسیار آزرده شدم و مدام به این سوال فکر میکردم که چرا باید موضوع همچون سلامت محیط و بهداشت محیط و فضا که پیشفرض یک فضای مسکونی است و اصلا نیازی به گوشزد کردن آن نیست، به یک آرزو برای ساکنین محله تبدیل گردد؟ اما در نهایت باید گفت که مجیدآباد با وجود تمام این مشکلات و چالشها، هنوز هم برای شهر ظرفیت و دارایی بهحساب میآید و نه چالش. مجیدآباد نیز همانند خضر یک ظرفیت است برای انواع نیازهای شهر، از نیاز به مسکن تا نیاز به نیروی کار و بهبود وضعیت اقتصادی شهر، با تکیه بر پاسخگویی به نیازهای شهر توسط این بافت و بافتهای مشابه آن است که امروز میتوان با نگاه داراییمحور به آنها، چالش را به فرصت تبدیل کرد.
برای تحقق این سناریو نیز دو فاز نهادسازی و اجرایی را از هم تفکیک کرده و ضرورت انجام هریک را در خلال تشریح سناریو بیان خواهیم کرد:
فاز اول نهادسازی:
این فاز بصورت ثابت در تمام سناریوهای پیشنهادی محلات حضور خواهد داشت و جزء لاینفک آن خواهد بود، چراکه اساسا تحقق و تداوم فرآیند برنامهریزی در هریک از بافتها را در خلق این فاز میدانیم. به عبارت دیگر، فاز نهادسازی برای تدوین برنامه و تحقق آن پا بر حیات میگذارد و از آنجا که هر بافت را بسته به زمینه و شرایط فرهنگی، اقتصادی، کالبدی، اجتماعی، سیاسی خود و در مجموع در حکم فضایی کاملا متمایز از بافتهای دیگر است، پس ضرورت تدوین برنامهای منطبق با شرایط خود و از همه مهمتر به دست خود را بسیار حیاتی میدانیم و از اینرو فاز نهادسازی، فازی حیاتی برای تحول و دگرگونی در فرآیند داراییمحور ما تلقی میشود.
نهاد سازی بخش رسمی
همانند آنچه که در محله خضر و سناریوی آن پیشنهاد شد، در این فاز،نیازمند هماهنگی و تحرک در دو بخش رسمی و غیررسمی هستیم. در بخش رسمی تاکید ویژه بر تشکیل دفتر تسهیلگری در بافت مجیدآباد است تا فرآیند تحقق برنامههای تدوینی (توسط بخش غیررسمی که همان انجمن محلی هستند) را سامان دهد. درواقع دفتر تسهیلگری دارای دو وظیفه اصلی در این فرآیند خواهد بود:
1: مسئول به تحقق رساندن برنامههایی که توسط بخش غیررسمی (انجمن محلی) برای محله تدوین شده است؛
2: آموزش و ارتقای ظرفیتهای سرمایه اجتماعی در بافت مجیدآباد.
اما باید توجه داشت که تحقق این دو وظیفه اندکی با بافت خضر متفاوت بوده و این امر بدلیل تمایزات فرهنگی و اجتماعی بافت مجیدآباد با خضر است، لذا دفتر تسهیلگری در مجیدآباد دارای وظایفی عمیقترخواهد بود. درواقع در بخش آموزش و ارتقای ظرفیت اجتماعی در بافت، بدلیل عدم انسجام اجتماعی بافت (برخلاف آنچه در خضر وجود دارد و انسجام اجتماعی خوبی مشاهده میشود)، وظیفه این دفتر خطیرتر و کمی عمیقتر است و باید مفاهیم آموزشی مشارکت و کنشهای جمعی را از مباحث فردی و سطوح اولیه آموزش شهروندی آغاز کند که خود نیازمند برنامه آموزشی و همهجانبه است. در موضوع مسئولیت به تحقق رساندن برنامههایی که توسط بخش غیررسمی (انجمن محلی) تدوین شده است نیز این دفتر، پلی بین مدیریت شهری و انجمن محلی است که برنامه تدوینی را بواسطه مشارکت هر دو بخش رسمی و غیررسمی به تحقق میرساند.
نهاد سازی بخش غیر رسمی
اما در بخش غیررسمی که موضوع تشکیل انجمن محلی در بافت مجیدآباد توسط ساکنین و برنامهریزان فضایی (شهرسازمحله) است و سازوکار آن در سلسلهنوشتارهای قبلی روزنامه هگمتانه به تفصیل بیان شده است، شرایط اندکی با بافت خضر متفاوت و در نتیجه فرآیند آن نیز کمی متفاوتتر از آنچه در بافت خضر رقم خورد، خواهد بود. درواقع بدلیل همان تمایزات اجتماعی و فرهنگی بین این دو بافت، تشکیل انجمن محلی در بافت مجیدآباد نیز متفاوت است. تفاوت از آنجا حاصل میشود که بدلیل نداشتن آن ارتباطات قومتباری و تعاملات بالا (آنچه که در خضر وجود داشت)، این بافت تشکیل انجمن خود را در ابتدا توسط دانشگاه و محیط آکادمی صورت خواهد داد و سپس بواسطه آموزشهای این انجمن و دفتر تسهیلگری، بافت به تدریج به شرایط تفصیلی انجمن که در سلسلهنوشتارهای مربوط به خضر بیان شد، میرسد. درواقع در بافت مجیدآباد، ما در ابتدا نیازمند تفهیم ماهیت و چیستی انجمن محلی برای بافت هستیم تا یادگیری را برای نحوه سازوکار و عملکرد آن در آن فضا، رقم بزنیم. در این بخش دانشگاه از دو بُعد بهترین مهره برای شکل دادن انجمن در بافت است، اول آنکه مطالعات جامعهشناختی نشان میدهد که اعتماد عمومی به مقام «معلم»، «استاد و دانشجو» بیش از سایر مقامهای خصوصی و یا دولتی است که این خود میتواند دلیلی برای جذب مردم بافت مجیدآباد به انجمن و آشنا کردن آنها با عملکرد انجمن باشد و دوم آنکه دانشگاه بدلیل داشتن رسالت علمی و نگاه منفعت عامگرایانه، کمترین ریسک انحراف تشکیل انجمن را داشته و مسیر آنرا به سمت کژکارکردی و منفعتطلبی گروهی خاص سوق نخواهد داد و یا حداقلترین ریسک این کژکارکردی را در بین حوزههای دیگر دارد. در نتیجه دانشگاه با مشروعیتبخشی و دادن وجوه قانونی به تشکیل انجمن توسط شورای اسلامی شهر میتواند انجمن محلی مجیدآباد را تشکیل دهد و با داشتن سرمایه دانشی که در حوزههای متفاوت دانش اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و از همه مهمتر فضایی چون برنامهریزان فضایی دارد به تدوین برنامهای همراه با مردم برای بافت مجیدآباد مبادرت ورزد. پس با این تفاسیر در مرحله اول دانشگاه که موسس انجمن محلی در بافت مجیدآباد خواهد شد، محرک اصلی مردم برای مشارکت و آموختن عملکرد انجمنی خواهد شد که تمام مراحل تدوین برنامه را در هنگام عمل به مردم می آموزد تا بتدریج مردم سُکاندار انجمن شده و دانشگاه میدان کارزار را به آنها بسپارد و با شهرسازمحله خود، مسیر را هدایت کند و سازوکار انجمن در مراحل نظارت و تامین نیروی تحققآفرین برنامه را بر دفتر تسهیلگری داشته باشد. درواقع پس از آنکه انجمنهای محلی توسط دانشگاه و قدرتی که شورای اسلامی شهر از نظر قانونی به آن داده در بافت مجیدآباد تشکیل شد و مردم مجیدآباد به تدریج با سازوکار آن آشنا گشتند، دانشگاه انجمن را به سازوکار طبیعی خود (هدایت توسط ساکنین محله و دو برنامهریز فضایی (شهرسازمحله) برمیگرداند، این انجمنهای محلی به همراه شهرسازمحله خود و همچنین در ارتباط با دفتر تسهیلگری (فقط در جهت مشاوره گرفتن در صورت لزوم) به تدوین برنامهای ویژه بافت مجیدآباد پرداخته و در نهایت برنامه تدوینی که پس از جلسات مداوم با اعضای شورای شهر به بازبینی خواهد رسید، در اختیار دفتر تسهیلگری قرار میگیرد تا در جهت تحقق آن گام برداشته شود و انجمن های محلی بر این دفاتر نظارت مستقیم و کاملی را دارند تا برنامه محله طبق زمان بندی مشخص شده و درست پیش رود. لازم به ذکر است که دفتر تسهیلگری با دو هدف اصلی تحققبخشی برنامهها و آموزش سرمایه اجتماعی، پلی ارتباطی بین انجمن محلی و مدیریت شهری است و همچنین نکته مهمتر اینکه آموزش را از طریق عمل رقم خواهند زد، یعنی آنکه علیرغم تشکیل کارگاههای آموزشی بهصورت جداگانه، اساس آموزش در هنگام انجام پروژههای میدانی و فرآیند محرکسازی خواهد بود که در مرحله بعد توضیح داده خواهد شد و این همان آموزش حین اقدام (Learning by doing) است که بهترین نوع آموزشها در جهان بهحساب میآید.
گام دوم محرکسازی و فاز اجرایی
در این گام همانند آنچه که در سناریو خضر گفته شد، به فرآیندی اشاره میکنیم که مربوط به پروژههای موضعی و استراتژیک در بافت است تا محرکی برای نوسازی و بهسازی بافت از درون باشد، درواقع بوسیله پروژههای کوتاهمدت بدنبال ایجاد تحرک در بافت و تقویت روحیه مشارکت برای دمیدن روحی تازه به بافت مجیدآباد هستیم. منظور از محرکها، نقاط لنگرگاهی هستند که چند ویژگی دارند؛ اول آنکه کاملا قابل لمس و مشاهده باشد تا جلب توجه کرده و شعار به عمل تبدیل شود، دوم اینکه در راستای اولویتها و خواستهای بافت مجیدآباد باشد و بسیار سریع به عمل گراید تا اعتماد ایجاد کند و سوم آنکه پروژههای اولیه در بافت، کوتاهمدت و عملیاتی باشند و به تدریج پروژههای بلندمدت و فرآیندمحور را در برنامه بگنجانیم. این سه ویژگی بواسطه مطالعات اولیه جامعهشناختی در محدوده مجیدآباد بوده که بر چهار اصل اساسی احساس دیده شدن، اعتماد و کوتاهمدتی و عملگرایی جامعه هدف اشاره دارد که حتما با مطالعات عمیقتر میتوان ویژگیهای دیگری نیز برای شروع کار در بافت مجیدآباد یافت اما روشن است که سناریوی ارائه شده، تنها محرکی برای برداشتن یک گام (ولو کوچک) در مسیر تحول در شهر است. اما در نهایت معتقد هستیم برای شروع کار در فاز اجرایی باید نقاطی استراتژیک در بافت را تعیین نمود و چکشوار ضربههایی به این چند نقطه وارد کرد تا بتوان بافت را به تحرک واداشت. نقاطی که ویژگیهای لازم برای محرک شدن را داشته باشند و جزو حساسیتهای بافت مجیدآباد باشند.
اولین نقطه استراتژیک؛ محور رودخانه
یکی از ایرادات موجود در بخشهای متفاوت حوزه تصمیمگیری و تصمیمسازی این است که هیچگاه به عمق پدیده مورد بررسی توجه نمیکنیم و با نگاهی سطحی، تصمیمی سطحی برای آن میگیریم. در بافت مجیدآباد، رودخانهای وجود دارد که (در چاپ «مجیدآباد تبلور شهر نابرابر»، به آن اشاره شده که متاسفانه با فاضلاب ترکیب شده و انواع آلودگیهای محیطی و بهداشتی را رقم زده است) با نگاه سطحی، متاسفانه بجای پاکسازی و مجزاسازی فاضلاب از آب رودخانه و استفاده از ظرفیتهای آن در برخی نقاط اقدام به پوشاندن روی آن شده است. امروز این رودخانه به اولین نقطه استراتژیک ما در این سناریو تبدیل میشود چرا که ویژگیهای منحصربفردی برای تحول در بافت مجیدآباد دارد.
موقعیت محور رودخانه
مهمترین این ویژگیها، پتانسیل بسیار خوبی است که این رودخانه برای تولید ارزش افزوده در ابعاد متفاوت اقتصادی، اجتماعی ، فرهنگی، زیستمحیطی و کالبدی برای بافت مجیدآباد دارد.. حال اجازه دهید تا کمی این پتانسیل را واکاوی و به ابعاد تحولساز آن تامل کنیم.
اجازه دهید طی یک روند، تحولاتی را که میتواند به واسطه احیای این رودخانه رقم بخورد را مرور کنیم، بدون شک تمام ابعاد مطروحه به تدریج مشخص میشوند و تاثیرات آن را درک خواهیم کرد. بیایید فرض کنیم که مدیریت شهری در ابتداییترین گام خود اقدام به مجزا کردن آب فاضلاب از این رودخانه میکند و رودخانه به حالت اولیه خود بازمیگردد و در مرحله اول آن آلودگیهای محیطی و بهداشتی از آن حذف میگردد و حال این رودخانه بستری برای ایجاد یک موقعیت چندعملکردی برای بافت مجیدآباد است. اکنون این رودخانه بدلیل جریان آب پاک به تدریج مخاطبانی از بافت را به سوی خود جلب میکند که در اطراف آن قدم میزنند و مسیر رودخانه را نگاه میکنند و اوقات فراغت خود را پر میکنند. ساکنین اطراف این رودخانه نهتنها دیگر معترض شرایط غیربهداشتی رودخانه نیستند بلکه اطراف این رودخانه را به پاتوقهای عصرگاهی خود تبدیل خواهند کرد و محفلی برای گذران چند ساعت اوقات فراغت ساکنین خواهد شد و اما نکته بسیار مهمتر اینکه با استفاده بیشتر از لبه رودخانه توسط ساکنین و در نتیجهنظارت اجتماعی شکل گرفته در آن، توزیع موادمخدر و فضاهای مصرف آن از این مکان برچیده خواهد شد و این خود راهبردی است در جهت بالا بردن امنیت محیطی بافت مجیدآباد و کمتر شدن فضاهای رها شده در آن. اما این تنها، بواسطه یک حرکت اولیه (مجزاسازی مسیر آب فاضلاب از آب رودخانه) بود و هنوز اقدام به طراحی محیطی نکردهایم و شگفت از این همه تحول که تنها بواسطه یک اقدام غیرکالبدی در جهت ارتقای کیفیت محیطی بافت مجید آباد رخ داده است. نکته دیگر این است که در لبه دیگر این رودخانه زمینهای کشاورزی واقع هستند و این رودخانه پاک شده میتواند منبع خوبی برای تغذیه آب این زمینها باشد که خود این زمینها نیز پتانسیل دیگری هستند برای تحقق کشاورزی شهری (Urban agriculture) که توضیح آن را خواهیم داد.
مسابقهای به نام «طراحی با مردم در محور رودخانه مجیدآباد»
اما در خصوص این رودخانه پس از عملیات پاکسازی و احیای آن نوبت به برداشتن گامهای محرکسازی میرسد، در ابتدا باید کار رسانهای روی این رودخانه انجام داد و با بنرهایی داخل بافت موضوع رودخانه را برای بافت مجیدآباد حساس کرد تا علاوه بر اطلاعرسانی، نظرات آنها را در خصوص احیای رودخانه جویا شده و از پیشنهادات آنها استفاده کنیم. در گام بعدی و پس از آنکه نیازها و اولویتها در خصوص رودخانه توسط مردم بافت مطرح شد و نظرات را دریافت کردیم، خط سناریوی پیشنهادی آن را با چند هدف چون «محوری تفریحی، اقتصادی و پاک برای بافت مجیدآباد» تعریف کرده و سپس مسابقه طراحی آن را در سطح شهر همدان تدارک میبینیم که البته امتیاز این مسابقه به آن است که برنامهریزان و طراحان، طرح خود را در ارتباط با مردم بافت مجیدآباد ارائه کنند و برنده کسی است که علاوه بر تامین اهداف سناریو، بیشترین انطباق و مشارکت در طراحی را برای محور رودخانه داشته باشد.
انتخاب طرحهای برگزیده توسط داوران فنی و تخصصی (که جمعی از برنامهریزان فضایی (شهرسازان) و معماران و جامعهشناسان و اقتصادانان هستند) است، 3 طرح از میان آنها برای رایگیری به میان مردم بافت مجیدآباد خواهد رفت، (مخاطبان عزیز و گرامی حتما از منِ دانشآموز نسبت به این کنش آگاهترند که این قبیل کنشها چیزی نیست جز فرآیندی برای جلب اعتماد که موضوعی پیچیده و حیاتی برای تحول و دگرگونی هر نوع بافتی در سطح شهر است)، پس این سه طرح انتخابی با استفاده از بنرها و توضیحات هرروزه تیمهای طراح و برنامهریز آن (که در بافت مجیدآباد مستقر هستند) به ساکنان ارائه میشود و توضیحات تا چند روز ادامه خواهد داشت و مدیریت شهری با باز کردن چند خط رایگیری الکترونیکی، تلفنی، اینترنتی و پیامکی این رایگیری را صورت میدهد تا انتخاب مردم بافت مشخص گردد. پس از مشخص شدن طرح برتر، نوبت به اجرا میرسد که توصیه اکید بر استفاده از مردم خود بافت برای اجرا دارم و لازم است که اکیپ اجرایی طرح برگزیده، متشکل از استادکاران و کارگران ماهر و غیرماهر این بافت باشد. در هر صورت پس از آنکه پروژه به ثمر نشست و تحقق یافت، دریچهای به سوی رونمایی منظری جدید بنا بر فضای متحول شده، باز خواهد شد ، فضایی که اکنون منبع درآمد بافت مجیدآباد است چراکه فضاهایی برای خردهفروشی و دستفروشی مختص بافت مجیدآباد (که با کار رسانهای مدیریت شهری، تقاضای شهری برای آن به تدریج ایجاد میگردد) در آن تعریف شده است، علاوه بر آن فضایی است برای گذران اوقات فراغت و تفریح که مخاطبانی از دیگر نقاط شهر نیز بواسطه این رودخانه و تحول آن جذب این محیط میشوند و خود این مراجعه، تقاضایی جدید برای خردهفروشان و دستفروشان است که تماما از داخل بافت مجید آباد هستند و حالا منبع درآمدی برای گذران زندگی دارند. علاوه بر آن تاثیرات فرهنگی و اجتماعی این دگرگونی بر بافت مجیدآباد نیز متبلور خواهد شد که در این میان میتوان اشاراتی به کاهش اعتیاد تا بالارفتن درآمد و سطح زندگی، بالاتر رفتن امنیت اجتماعی و ... داشت و این محرکی خواهد بود برای تغییر و دگرگونی داخل بافت چه از ابعاد کالبدی و چه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در مجیدآباد.
نمونه مسابقه طراحی (ارتباط پیاده میان آستان امام زاده عینعلی و زینعلی (ع) با روددره فرحزاد و بخش شرقی آن)
کشاورزی شهری (Urban agriculture)
موضوع مهم دیگر ظرفیت بسیار بالای مجیدآباد در استفاده از زمینهای کشاورزی خود و درآمدزایی از آن با شیوهای جدید به نام کشاورزی شهری است که جزو شاخصههای اقتصاد پایدار و سبز در شهرها به حساب میآید. براساس تعریف FAO (سازمان بینالمللی غذا و کشاورزی Food and Agriculture Organization)، درک صحیح از کشاورزی شهری اینگونه است که تنوع فعالیتهای کشاورزی و خانگی منجر به امنیت غذایی و ایجاد درآمد شود. همین تعریف از سازمان جهانی غذا و کشاورزی از این موضوع میتواند نقشه راهی باشد برای بافت مجیدآباد که بواسطه کشاورزی شهری علاوه بر ایجاد اشتغال و درآمد بر تامین بخشی از محصولات غذایی شهر نیز تاثیرگذار باشد. آب رودخانه منبع خوبی برای تغذیه این زمینهاست و البته زمین هایی که دیگر قرار نیست به صورت سنتی و با تکیه بر مالکیت یکنفره، محصولات کشاورزی را تولید کند چراکه هماکنون این اتفاق در حال وقوع است و عملا برای بافت سودآوری ندارد. اما منظور ما از کشاورزی شهری در بافت مجیدآباد کاملا با آنچه در حال حاضر رقم میخورد متفاوت است:
اول اینکه: زمینهای کشاورزی موجود در لبه بافت باید از مالکیت فردی خارج شوند و البته این به معنای خرید زمین از مالک و یا سلب مالکیت آن مالک عزیز نیست، بلکه رویکرد ما رهن کل زمینهای موجود کشاورزی توسط مدیریت شهری و تفکیک آنها به قوارههای کوچک برای تولید محصولات باارزش کشاورزی چون طلای سرخ (زعفران) و یا گیاهان دارویی خاص چون ریواس، بابونه و رزماری و ... در بین ساکنین بافت مجیدآباد است. علاوه بر آن کاشت و توليد محصولات خرد غذايي با روش¬هاي آسان و با حداقل امکانات چون توليد سبزيجات، صيفي¬جات در برخی از این قوارهها در دستورکار قرار میگیرد. به عبارت دیگر در این پیشنهاد، دو نوع زمین اجارهای خواهیم داشت که ساکنین بافت قادر به انتخاب از میان آن ها هستند:
1: زمینهای مختص تولید محصولات گران کشاورزی (غذایی و دارویی)،
2: زمینهای مختص تولید محصولات روز و ارزان کشاورزی (سبزیجات و صیفیجات)
چنین رویکردی چند پیامد مهم دارد که در ادامه به آنها اشاره میشود:
پیامد اول آنکه جلوی روند روبهگسترش نابودی زمینهای کشاورزی و ساخت غیراصولی مسکن در آنها را خواهد گرفت؛ دوم اینکه تاثیر خوبی بر ایجاد ارزش افزوده شهری بر بافت مجیدآباد دارد؛ سوم تاثیر آن بر ایجاد شغل و درآمد در بافت؛ چهارم حفظ و بهبود تاثیر اکولوژیکی بر بافت مجیدآباد و شهر؛ پنجم محرکی برای ایجاد کشاورزی شهری در دیگر نقاط شهر خواهد شد. علاوه بر این موارد با برقراری پیوند بین کشاورزی و اکوسیستم شهری، ساکنان بافت مجیدآباد نیروی کار محسوب میشوند و از منابع معمولی بافت چون زباله ارگانیک به عنوان کود و از فاضلاب مجزاشده از رودخانه مجیدآباد در صورت تایید بهداشتی برای آبیاری برخی محصولات کشاورزی آن محدوده میتوان استفاده کرد، ارتباط مستقیم با مصرفکنندگان شهر از دیگر مزایای کشاورزی شهری در بافت مجیدآباد است که در آن تقاضا مستقیما برای این تولیدات وجود دارد و نیازی به بازاریابی نیست.
در نهایت کشاورزی شهری که از بافت مجیدآباد آغاز میشود، میتواند نقطه محرک و شروع خوبی باشد تا دیگر نقاط شهر نیز به آن روی آورده و علاوه بر ایجاد ارزشافزوده و درآمد و اشتغال برای شهر و شهروندان، موضوعات زیستمحیطی و بحث اکولوژیک شهری را نیز تقویت کرد و حتی آن را محور برنامهریزی آینده شهر قرار داد و نهتنها سطح زمین بلکه موضوع را گسترش داد به باغبام (roof garden) و کل بافت شهری را تحت تاثیر آن قرار داد که مجال واکاوی بیشتر این رویکرد در این نوشتار نیست.
دومین نقطه استراتژیک؛ جایگزینی محور صنعتی لفافه اول بافت با محوری چندمنظوره با محوریت پیاده
همانطور که اشاره شد در ابتدای ورود به مجیدآباد از بلوار خوزستان با یک فضای صنعتی (که عموما مربوط به مکانیک خودروها است) ، مواجه میشویم که فضایی به شدت ناسازگار با محیط مسکونی بوده و نیازمند تحول است. این محور آلوده که در ابتدای بافت مجیدآباد قرار دارد تاثیر بسیار نامطلوبی بر بافت داشته و اگر بخواهیم پیامدهای منفی آن برای بافت مجیدآباد را بشماریم از ابعاد اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی و کالبدی شاید در این نوشتار نگنجد که البته به پارهای از این تاثیرات در نوشتار قبل «مجیدآباد تبلور شهر نابرابر» اشاره شد. اما من معتقد هستم که با تحول تدریجی این محور به فضایی چندعملکردی میتوان کمک شایان توجهی به بافت مجیدآباد از ابعاد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و کالبدی کرد. تحول این محور نیز همانند همان شیوهای که در محور رودخانه پیشنهاد شد نیازمند کار رسانهای و دعوت مردم به نظردهی است تا مشخص گردد که ساکنین بافت مجیدآباد بیشترین نیاز و اولویت خود را در چه مواردی میدانند. اما برای شروع گفتمان در خصوص این بافت نیازمند پیشنهاد هستیم تا با شروع گفتوگوها در ابعاد مدیریتی و اجرایی و همچنین جامعه پیشنهاد ارائه شده، چکشکاری شود و یا حتی تغییر کند و بهترین انتخاب رقم بخورد. با اینحال با توجه به مصاحبههایی که در این بافت داشتم، ساکنین به کمبودهای خدماتی زیادی و به خصوص و بیش از همه نبود فضای گذران اوقات فراغت و فضای بازی کودکان اشاره داشتند، همچنین بافت از نظر تامین کاربریهای خدماتی چون کاربری خرد محلی، فضای سبز و عمومی و همچنین فضاهای تعاملی و اجتماعی کمبودهای زیادی دارد. بنابراین پیشنهاد برای این محور در ابتدا جابجایی پلاکهای صنعتی و مکانیکی از این لبه و جایگذاری خدمات مورد نیاز بافت چون کاربریهای خرد محلی بوده که در فضایی پیادهمحور و سبز طراحی شده است، خواهد بود. پیشنهاد طراحی این محور نیز همانند محور رودخانه با تدوین مسابقه طراحی و رایگیری از ساکنین بافت است. به این ترتیب علاوه بر از بین رفتن تمام آن پیامدهای نامطلوب صنعتی این محور برای بافت، پیامدهای مثبتی چون تامین کمبودهای بافت، ایجاد ارزش افزوده برای بافت و کیفیت محیطی مطلوبتر برای آن رقم خواهد خورد.
در نهایت آنچه که در این سناریو ارائه شد بدون شک پیشنهاد تمام و کمال نخواهد بود و حتما نیازمند نگرشی عمیق تر و مطالعاتی دقیق تر در این زمینه است و ما تنها محرکی هستیم برای تحول و دگرگونی، برای حرکتی توسعه محور و برداشتن گامی در این فرآیند، امید است که گوش شنوایی باشد و روزنه ای از امید گشوده شود.