کد خبر : 62491
تاریخ : 1403/4/20
گروه خبری : فرهنگ و هنر

روزهایی اگر چه تلخ، اما شیرین!

نویسنده: مونا اسکندری

 «حوصله‌ام سر رفته!»
این جمله‌ای است که بارها از زبان فرزندانمان می‌شنویم با وجود این که کمدشان مملو از اسباب‌بازی است. اتاق جدا برای خود دارند و هر وسیله‌ای که نیاز داشته باشند در دست و بالشان هست.
حال آن که کودکان و نوجوانانی که با کتاب دوستی دارند، دنبال وقت خالی برای مطالعه هستند و آن جمله‌ مایوس‌کننده را به ندرت بر زبان می‌آورند، وقتی دوستی هست که همیشه می‌تواند با او سخن بگوید.
شاید برای همین نویسنده شدم. با اینکه شش خواهر و برادر بودیم اما با کتاب رفاقتی بیشتر داشتم. مادرم وخواهرهای بزرگم من را به وسوسه انداختند تا کتاب در دست بگیرم و با این ژست مثل آنها بزرگ باشم.
با خواندن اولین رمان، پولینا چشم و چراغ کوه پایه، به صورت جدی قدم در دنیای عجیب و غریب کتاب گذاشتم. با قهرمان کتاب می‌ترسیدم، به مشکل پیش آمده فکر می‌کردم. نگران می‌شدم و با او طعم خوش پیروزی را می‌چشیدم. برای همین دوست دارم لذت شیرین کتاب‌خوانی را هر کودک و نوجوانی مزه‌مزه کند. دوست دارم دست آنها را بگیرم و ببرم به جهان واژه‌های ذهنم، به روزگاری که بوده‌ام.
لحظات و روزهایی که شاید به ظاهر تلخ بود، اما شیرینی‌هایی هم داشت. ایامی که کشور ما مورد هجوم دشمن قرار گرفته بود و همین "جنگ" به خیلی از واژه‌ها معنای حقیقی و ملموسی بخشید.
آدم‌های روزگار من، نقش‌هایی را برعهده گرفته بودند که تکرار‌نشدنی بود. کارهایی کردند که در روزهای صلح ، انجام آن غیر ممکن بود. نوجوانان کشورم قهرمان‌های تاریخ ایران زمین شدند و من چطور می‌توانستم به عنوان نویسنده از این همه سلحشوری بگذرم؟
آن هم نوجوانان غیوری که می‌شود با آنها آشنا شد، به راه‌شان اعتماد کرد و نیک‌بختی را با آنها تضمین کرد.
امیدوارم روزی آثارم، گذرنامه کودکان و نوجوانان بیشتری به دنیای کتاب باشد.

  لینک
https://hegmataneh-news.ir/sl/62491