کد خبر : 39684
تاریخ : 1401/5/15
گروه خبری : فرهنگی

عاشورا درآمیختگی حماسه و عرفان


عاشورا و واقعه کربلا چه پیام و درسی برای ما دارد؟ سؤالی که باید از خود پرسید تا با توجه بیشتر و دقت دقیق‌تر درباره حرکت و شهادت امام حسین (علیه‌السلام) تأمل کنیم.
در ادامه بخشی از وجوه تعلیمی عاشورا را با توجه به کتاب «حقیقت عاشورا» می‌خوانید.
شما مشغول مطالعه بخش‌هایی از این کتاب هستید
لزوم عبرت‌آموزی از تاریخ
از تاریخ بسیار می‌توان آموخت اما به شرط اینکه تاریخ آموخت. تاریخ شناسی‌، انسان شناسی است. ملتی که تاریخ نمی‌داند شناختی از انسان ندارد. علاوه بر این مردمی که حافظه تاریخی نداشته باشند، کودک و بی‌تجربه هستند و در هر کاری باید از صرف بی‌آغازند. تاریخ‌شناسی سرگرمی نیست، تجربه آموزی و عبرت اندوزی است. از امام سجاد روایت کرده‌اند گذشته چراغ راه آینده است: «فی‌الباقی عن‌الماضی اعتبارٌ». بی‌گزافه باید گفت که نهضت عاشورا امروزه نیز به کار می‌آید و برای انسان امروز، با گذشت قرن‌ها و با کسب این همه تجربه هنوز درس آموز است و همچنان پیام دارد.
مظلومی که مثل حسین(ع) نباشد، خودش ظالم است
یکی از مهمترین درس‌هایی که از تاریخ عاشورا فرا می‌گیریم، لزوم برخورداری از حساسیت سیاسی است. ملتی که چنین حساسیتی نداشته باشد، بلکه دچار افسردگی سیاسی و خمود و قعود شده باشد، هر خائنی را به عنوان حاکم می‌پذیرد. مردم در روزگار امام حسین(ع) دچار چنین آفتی شده بودند و به هر حاکمی تمکین می‌کردند و از دین حنیف به دین نحیف گرویده بودند. حال اینکه در دیده دین تحمل ظلم، توجیه ظلم، گرایش به ظالمان، همکاری با ظالمان، سکوت در برابر ظالمان و نادیده گرفتن ظلمشان، عین ظلم است.
مسلمانان عصر امام حسین نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، زکات می‌دادند و حج می‌رفتند، اما حساسیت سیاسی نداشتند و به ظلم خلیفه و عمّالش بی‌اعتنا بودند. حکومت با سلاح زر و زور، زبان‌های مخالف را می‌برید و می‌خرید ولی مردم لب به اعتراض نمی‌گشودند و دلخوش بودند که خدا را عبادت می‌کنند.
از تنها ماندن نباید ترسید
از تنها ماندن نهراسیم. این درس دیگری است که از عاشورا می‌توان گرفت همانگونه که امیرالمؤمنین نیز فرموده است، بعضی دوست دارند محبوب دیگران واقع شوند تا محبوبه خود. از تک‌افتادگی و استقلال فردی می‌هراسند و با پیوستن به جمع، خود را «کسی» می‌شمارند. در گذشته که فردیّت تا بدین پایه رشد نکرده بود اغلب مردم هویت خود را در هویت جمعی می‌جستند و بر آن بودند که فرد در جمع و من در ما باید حل شود. امام حسین می‌خواست محبوب خود را بشود نه محبوب حکومت. فردیت خود را در جمع دنیا‌مردان و قدرت‌گرایان حل نکرد و نخواست قطره‌ای از دریای حکومت شود. فرمانده خود بود نه فرمانبردار حکومت. به دین خدا وفادار ماند نه وفادار به حکومت به نام خدا.
درآمیختگی حماسه و عرفان، معجون جهاد اصغر و جهاد اکبر در حرکت امام حسین(ع)
حماسه و عرفان دو پدیده جدا از یکدیگرند. به تاریخ هم که رجوع می‌کنیم، گروهی را اهل حماسه و گروهی را اهل عرفان می‌بینیم. این جدایی ناشی از تفاوت شخصیت این دو گروه است. اهل حماسه در شمار افراد برون گرایند و اهل عرفان از گروه افراد درون‌گرا. اما آنچه دین از پیروانش می‌طلبد درآمیختن جهاد اصغر با جهاد اکبر است و فضیلتی را قربانی فضیلتی دیگر نکردن. امام حسین در اقتدا به امیرالمؤمنین حماسه و عرفان را چنان به هم آمیخته گویا این دو تفکیک ناپذیرند. روایت کرده‌اند که امام علی که چنان حماسه‌هایی می‌آفرید، هنگامی که از پیامبر شنید که نماز شب نور است هیچ‌گاه آن را ترک نکرد. حتی در لیلة‌الهَریر که از شب‌های سخت جنگ صفین بود.
امام حسین نیز در عصر تاسوعا از لشکر مقابل مهلت خواست که جنگ را یک شب به تأخیر بیندازند تا در آخرین فرصت به عبادت مشغول شوند این نیز درس دیگر عاشوراست که حماسه و عرفان را که گروهی به این تمایل دارند و گروهی به آن، به یکدیگر درآمیزیم و تک ساحتی نباشیم. مؤمنان راستین چنان که از پیامبر روایت کرده‌اند راهبان شب و شیران روز مرد:«رُهبانٌ بِالَّلیلِ اُسْدٌ بِالنَّهارِ»
انسان‌شناسی در عاشورا‌های زندگی خود
فاصله میان انسان‌ها بسیار است. یکی در اوج اخلاق و انسانیت قرار دارد و دیگری هیچ بهره‌ای از آن ندارد. یکی خود را فدای هم‌نوعان می‌کند و دیگری هم‌نوعان را فدای خود. یکی جسمش روحانی است و دیگری روحش جسمانی. این همه تفاوت که میان انسان‌هاست میان دیگر موجودات نیست.
در عاشورا شاهد دوگونه انسان هستیم، گروهی که تا اعلا علیین رفتند و گروهی که به اسفل‌السافلین سقوط کردند. یکی زهیر بن قین بود و پیش‌تر اموی‌مسلک بود اما به امام حسین پیوست و می‌گفت دوست دارم هزار بار کشته شوم تا آن حضرت و خاندانش را از کشته شدن نجات دهم، یکی هم عمر بن سعد بود که جنگ با امام حسین را دوست نداشت ولی سرانجام فرمان کشتن او را صادر کرد و به یارانش می‌گفت پیش بروید‌‌ای سپاه خدا و شاهد باشید که نخستین تیر را من رها کردم!
عاشورا از روزهایی بود که در آن تفاوت میان انسان‌ها آشکار شد. علتش هم این است که روزی استثنایی بود و انسان‌ها در وضع استثنایی شناخته می‌شوند. از امیرالمؤمنین روایت کردند در دگرگونی احوال گوهر انسان‌ها آشکار می‌شود. بر ماست که خود را چنان ساخته باشیم که در اوضاع و احوال استثنایی نلغزیم، چنین آزمونی اما با تفاوت برای همه انسان‌ها پیش می‌آید گروهی نمی‌لغزند و گروهی می‌لغزند و با خودفریبی بر آن سرپوش می‌دهند.
در زیارت سیدالشهدا خطاب به آن حضرت می‌گوییم «کاش من با تو بودم» نه این که «کاش در آن روز بودم» زیرا معلوم نیست که اگر در آن روز بودیم در کدام صفت می‌بودیم. کسانی که در برابر ستم سکوت می‌کنند، ستمدیده را یاری نمی‌رسانند، خوشامد ارباب قدرت را نظر می‌گیرند، حقیقت را فدای مصلحت می‌کنند و منافع فردی را بر مصالح جمعی ترجیح می‌دهند اگر در روز عاشورا بودند در صفحه امام حسین نبودند اگرچه امروز از شیعیان آتشین آن حضرت باشند.

  لینک
https://hegmataneh-news.ir/sl/39684