۲۷
اسفند
۱۴۰۲
شماره
۵۵۸۱
عناوین صفحه
هگمتانه، گروه فرهنگی: «قطرههای التماس» مجموعه اشعاری از علی پارساخو با مقدمهای از سیدعلی مؤمنی منتشر شد.
کتاب شعر «قطرههای التماس» نوشته علی پارساخو توسط انتشارات نظری منتشر شده است.
این کتاب شعر که با مقدمه سیدعلی مؤمنی، مداح و ذاکر اهل بیت علیهم السلام نگارش شده است مشتمل بر 30 شعر در رثای اباعبداللهالحسین(ع)، یاران باوفایش و واقعه کربلاست.
علی پارساخو، نویسنده این کتاب پیش از این مجموعه شعر «بلبل ویرانهنشین» مشتمل بر 40 شعر که مابین سالهای 1389 تا 1396 سروده شده را به چاپ رسانده است. این مجموعه در انتشارات نظری در سال 1396 به چاپ رسیده است و اکثر اشعار آن در مدح و سوگ حضرت رقیه سلام الله علیها است.
سیدعلی مؤمنی در مقدمه کتاب «قطرههای التماس» نوشته است:
قال الصادق علیهالسلام:
«من انشد فی الحسین علیهالسلام بیتاً من شعر فبکی و ابکی عشرهً فله الجنه فلم یزل حتی قال و من انشد فی الحسین علیهالسلام شعراً فبکی و اظنه قال او تباکی فله الجنه»
امام صادق علیهالسلام فرمودند: هرکه درباره امام حسین علیهالسلام یک بیت شعر بخواند و بگرید و 10 نفر را بگریاند بهشت از آن او و آنان است و هر که درباره امام حسین علیهالسلام یک بیت شعر بخواند و بگرید و 9 نفر را بگریاند بهشت از آن او و آنان است و پیوسته فرمود تا اینکه فرمود هر که درباره امام حسین علیهالسلام شعری بخواند و بگرید و به گمانم فرمود یا خویش را گریان نمایاند بهشت از آن اوست.
و در پایان اینکه این کتاب با تمام اشعارش بیش از یک جزوهای ناقابل نیست و تنها هدف انتشار آن همنوا بودن با قافیه حسینی است.
همانگونه که حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی». به این امید که این اشعار، لبیک یا اباعبدالله شود.
در زیر شعری از این کتاب سروده علی پارساخو را میخوانید:
مرگ تدریجی
نیمه شب بود که از قافله دور افتادم
از بدِ حادثه در نقطهی کور افتادم
اشک را ابرِ دو چشمان ترم میآورد
استخوانهای تنم درد شدیدی میکرد
گاهی از ترس فقط آب دهان میخوردم
فکرِ نومیدیِ خود را به زبان میبردم
گاهی آشفتهتر از آنچه که باید بودم
طعمهی خار مغیلان شدم و فرسودم
مرگِ تدریجیام انگار که سر میآمد
غیر ممکن نه و ممکن به نظر میآمد
آخر از راه رسید آنکه مرا میآزرد
دست پر قدرت خود را چه قَدر بالا برد
چشم و ابرو و سر و صورت من گلگون شد
تا که یک آه کشیدم دهنم پر خون شد
پیش پاهای عدو شوک یقین میخوردم
گفته نا گفته نماند به زمین میخوردم
میکشیدم به روی خاک تنم را اما
میزدم داد که مُردم مددی یا زهرا
بیارادهست اگر دور خودش سر میگشت
جسدم کاش سرِ دوش خودم بر میگشت