صفحه 1 : ایران و جهان صفحه 2 : خبر همدان صفحه 3 : شهرستان صفحه 4 : خبر همدان صفحه 5 : ایران و جهان صفحه 6 : ورزش صفحه 7 : اندیشه صفحه 8 : فرهنگی

۵
اردیبهشت
۱۴۰۳

شماره
۵۵۹۸

امروز: ۶ (اردیبهشت) ۱۴۰۳ ◀ ◀ Thursday 2024 (Apr) 25

عناوین صفحه

هگمتانه، گروه همه دانا: در آبان ماه 1342 زمانی که هنوز ماه و ستارگان نورافشانی می‌کردند، چراغ خانه در محله قلعه روشن بود اهل خانواده منتظر فرزندی بودند. زمان به کندی سپری می‌شد، تا اینکه فرشتگان، نوزادی را به امانت نزد پدر و مادر به ودیعه گذاشتند و بازگشتند؛ صدای گریه کودک در تمام خانه پیچید و انتظار والدین به پایان رسید. با ورودش شادی و سرور برای خانواده به ارمغان آورد. بستگان و اقوام برای تبریک به خانه ما می‌آمدند.

کسی که از من و نوزادم مراقبت می‌کرد عمه‌ام بود. ایشان بانوی بسیار مؤمن و باتقوایی بودند و به نکات تربیتی و دینی حساسیت خاصی داشتند. از ابتدای شیردهی اجازه ندادند بدون وضو به نوزاد شیر بدهم. دائم متذکر می‌شدند که وضو بگیرم و دعاهای خاصی را نیز قبل از شیر دادن بخوانم. من نیز به دستورات ایشان عمل می‌کردم. عمه خانم به ائمه اطهار(ع) نیز علاقه زیادی داشت به همین دلیل نام "مهدی" را برای فرزندم انتخاب کرد. قنداق بچه را به آغوش پدر سپردند تا در گوش او اذان و اقامه بگوید. پدر نگاه عمیقی به چهره کودکش انداخت؛ انگار دنبال سرنوشت پسرش می‌گشت با وجود آن که چهره کودک پاک و زلال بود اما پدر موفق نشد آینده فرزندش را بخواند. آن شب هیچکس نمی‌دانست که دست تقدیر چه سرنوشتی را برای مهدی رقم خواهد زد؛ راه سعادت یا شقاوت را «و عندهو مفاتح الغیب...» (مادر شهید)

خانواده‌اش از نظر اعتقادی کاملاً مذهبی بودند و تقوای آنان، هنوز هم زبانزد خاص و عام است. پدر مهدی به امانت‌داری در بین مردم محله معروف بود. او فردی زحمتکش و قانع بود و به کسب روزی حلال اهتمام می‌ورزید و به تربیت صحیح و اسلامی فرزندان بسیار حساس بود.

مهدی از کودکی به حضرت اباعبدا...(ع) و ایام محرم توجه و ارادت خاصی داشت و با آنها مأنوس بود. در هفت سالگی قدم به محیط مدرسه گذاشت. عشق و علاقه به درس و استعداد سرشار او باعث گردید تا دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان برساند و وارد دوره راهنمایی شود. در طول مدت تحصیل اخلاق و رفتار پسندیده‌اش باعث شده بود که معلمین او را از صمیم قلب دوست داشته و از او راضی باشند.

مهدی کودکی پر جنب و جوش و فعال بود. آن زمان بچه‌ها اسباب‌بازی خاصی نداشتند او بیشتر اوقات قوطی‌های خالی را جمع می‌کرد و با علاقه با آنها خانه، مغازه و... می‌ساخت و مشغول بازی می‌شد. به دلیل اینکه همبازی زیادی نداشت اکثراً‌ با عموهایش به صحرا می‌رفت. بعد از فراغت از مدرسه یا روزهای تعطیل گاه‌گاهی به صورت روزمزد کار می‌کرد و از دستمزدش کتاب می‌خرید. به مطالعه علاقه داشت. کتاب‌های مذهبی زیاد مطالعه می‌کرد. با حوزه علمیه قم نیز در ارتباط بود. مسؤولان حوزه علمیه تا مدتی از شهادت ایشان اطلاع نداشتند و هم‌چنان برایش کتاب و جزوه ارسال می‌کردند (تفسیر المیزان و...). دلیل این ادعا وجود کتابخانه شخصی ایشان است.

کتابخانه شهید فریدونی بالغ بر 800جلد کتاب دارد که در حال حاضر نیز این کتابخانه قابل استفاده است.

مهدی با شروع انقلاب قدم در راه امام خمینی(ره) گذاشت و با اندیشه‌های معمار کبیر انقلاب بیشتر انس و الفت گرفت و عاشق و شیفته او شد و تمام وقت خود را صرف استقرار و استحکام پایه‌های جمهوری اسلامی کرد.

با شروع جنگ تحمیلی و آغاز تجاوز رژیم بعثی به ایران اسلامی در 31 شهریور سال 1359 مردم ایران وارد مرحله جدیدی از زندگی شدند. جوانان غیور و خداجوی این کشور برای دفاع از انقلاب اسلامی، بازار عشق بازی و فداکاری راه انداختند و برای ایثار، جانبازی، شهادت در راه خدا و دین مردم از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. در این میان مهدی هم مهیای جهاد شد. تمام نیت و هدفش از شرکت در جهاد، برای رضای خدا و مبارزه با نفس بوده است. همچنان که در مصاحبه خود می‌گوید: ما برای مبارزه با نفس و رفع عیب خودمان مبارزه می‌کنیم «اگر شهید نشوم، قصد دارم در حوزه علوم دینی تحصیل کنم و طلبه شوم».

 

رفتار شهید با تأسی از آیات و روایات

به پدر و مادر خود نیکی کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو در کنار تو به پیری رسیدند به آنان کلمه‌ای ناخوشایند مگوی و با آنان پرخاشگری مکن و با ادب و احترام با آنان سخن بگوی.(سوره مبارک اسراء، آیه 24)

مهدی با پدر و مادر محترمانه رفتار می‌کرد. با صدای بلند با آنان صحبت نمی‌کرد. قبل از اینکه نیاز خود را بگویند، سعی می‌کرد نیازشان را برطرف کند. به احترام آنها بارها از جای خود برمی‌خاست. با احترام سلام و احوالپرسی می‌کرد. هیچ‌گاه پاهایش را مقابل پدر و مادر دراز نمی‌کرد. در حضور پدر و مادر آرام صحبت می‌کرد. بسیار مهربان و بامحبت بود. از ما هم می‌خواستند که احترام پدر و مادر را در هر شرایطی حفظ کنیم و با اخلاق خوب با آنها رفتار کنیم. هر کاری که از دست ایشان برمی‌آمد برای کمک به پدر و مادر کوتاهی نمی‌کرد.

 

به خاطر ترک غیبت ترجیح داد سرمای زمستان را تحمل کند

«مهدی به غیبت کردن خیلی حساس بود. زمستان بود، میهمان داشتیم. فامیل‌ها دور هم جمع شده بودند. بعد از شام صحبت‌ها شروع شد. از نظر ایشان صحبت‌های آن شب حکم غیبت داشت. ابتدا تذکر دادند، جمع فامیل قانع نشدند و ادامه دادند و بهانه آوردند. برای توجیه می‌گفتند: این حرف‌ها جنبه اطلاع‌رسانی و آگاهی دادن دارد. ولی وجدان مهدی راضی نشد و اتاق را ترک کرد. ترجیح داد بیرون باشد و سرمای زمستان را تحمل کند، اما از گناه دور باشد. دیگران را هم به دوری از محافل گناه، غیبت و کارهای ناپسند سفارش می‌کرد.

مهدی به صحبت کردن در مورد دنیا و حواشی آن علاقه‌ای نداشت. سریع موضوع را عوض می‌کرد و به بحث در مورد مسأله اجتماعی یا دینی می‌پرداخت. او علاقه بسیاری به رفع کدورت‌ها و آشتی دادن افراد داشت.

رفتار شهید برگرفته از آیات قرآنی بود. سعی می‌کرد در سبک زندگی‌اش نیز پیرو ائمه(ع) باشد. چنان‌که خداوند در خصوص اصلاح ذات البیّن می‌فرماید: إنّمَا الْمؤمِنُونَ إخْوَهٌ فَاصْلِحُوا بَیْنَ أخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ: مؤمان برادر یکدیگرند پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید.

مهدی همیشه سفارش می‌کرد با هم مهربان و نسبت به هم دلسوز باشید همدیگر را ناراحت نکنید که موجب کینه و کدورت شود. چون این چند روز زندگی ارزش قهر و دعوا را ندارد. اگر کسی را ناراحت کردید از او حلالیت بطلبید تا خدا هم از شما خشنود شود. اگر می‌خواهید رفتار دیگران را اصلاح کنید اول باید خود را اصلاح کرده باشید تا سخنتان در دل مردم بنشیند و اثر کند.

حفظ «حجاب» برای او خیلی مهم بود و در تمام نامه‌هایش به این امر مهم توصیه کرده است. با اینکه به سن تکلیف نرسیده بودم هرگاه می‌دید روسری‌ام را خوب می‌پوشم با تعابیر زیبایی تشویقم می‌کرد که خیلی برایم جذاب بود. تشویق ایشان باعث شد که بعدها با مطالعه در این زمینه، فلسفه حجاب را عمیق‌تر و بهتر درک کنم.(خواهر شهید)

مهدی اکثر مواقع، هنگام صحبت با خانم‌ها سرش را پایین می‌انداخت و حدود را رعایت می‌کرد او به رعایت عفاف و حجاب در مردان و زنان معتقد بود. خودش نیز ساده و بی‌آلایش لباس می‌پوشید.

 

مهدی در مقابل خواسته‌های نفس خود مقاومت می‌کرد

«فرزندم، هنگام گرفتاری و مشکلات بسیار صبور بود. هیچ چیزی را از کسی انتظار نداشت و کاری یا وسیله‌ای را تقاضا نمی‌کرد که در وسع ما نباشد. در برابر خواسته‌های نفسش بسیار مقاوم بود و از مناعت طبع بالایی برخوردار بود. به خاطر دارم در دوران تحصیل خیلی دوست داشت مثل دوستانش دوچرخه داشته باشد اما هرگز به زبان نیاورد».(مادر شهید)

وقتی هم که در خانه بود به ما قدم به قدم کنترل نفس را می‌آموخت. گرسنه بودم و برای خوردن غذا بی‌تابی می‌کردم. غذا شیربرنج بود که خیلی دوست داشتم. تا غذا را آوردند سریع آماده خوردن شدم که مهدی ظرف غذا را عقب کشید با تعجب نگاهش کردم. گفت: صبر کن، سعی کن نفست را کنترل کنی و به آن مسلط باشی هرچی نفست خواست، زود اجرا نکن تا با صبر و حوصله آن را در اختیار بگیری و رامش کنی.(خواهر شهید)

مهدی عاشق امام بود و آرزوی دیدار او را داشت. اطلاع دادند که تعدادی از پاسداران تقاضای ملاقات با امام خمینی را کرده‌اند و ملاقات تأیید شده مهدی فریدونی هم جز آنان بود؛ اما پدرش برای آبیاری شبانه محصولات به کمک او نیاز داشت. کمک به پدر را ترجیح داد و به ملاقات امام نرفت. همیشه می‌گفت: «رضایت خداوند مهم است». تمام تلاشش جلب رضایت خداوند بود. چه فرق می‌کند که سهم آدم از عشق چقدر است، مهم عاشق بودن است.



ارسال ديدگاه

نام:
پست الکترونیکی:
کد امنیتی:
ديدگاه: