۱۸
تیر
۱۴۰۴
شماره
۵۹۳۰
عناوین صفحه
هگمتانه، گروه همدانشناسی: در دل کوچهپسکوچههای همدان قدیم، جایی که طنین طبل محرم و عطر نان داغ در هم میآمیخت، مسعود میدانچی، بازاری اصیل و فرزند یکی از خاندانهای ریشهدار همدان، ما را به سفری در دل خاطرات و تاریخ شفاهی این شهر برده است؛ از شکوه بازار سنتی و مجالس مذهبی تا زمستانهای سخت و روزگار مردمانی صبور و دینمدار؛ گفتوگویی گرم با کسی که همدان را با همه تنوع فرهنگی، مذهبی و تاریخیاش زندگی کرده است.
به گزارش روزنامه هگمتانه؛ در دل همدان، شهری که تاریخ در کوچههایش نفس میکشد، هنوز صدای گامهایی شنیده میشود که با سنگفرش بازار و خاطره محرم درهم آمیختهاند. اینجا، هر حجره، هر کاروانسرا و هر کوچه، راوی روزگاری است که مردم با نان داغ، طبل محرم و صداقت در دادوستد، زندگی را معنا میکردند.
در ادامه مجموعه «همدانشناسی»، اینبار مهمان یکی از چهرههای ریشهدار بازار همدان هستیم؛ مسعود میدانچی، فرزند حاج محمد میدانچی، از خانوادههایی که نامشان با دیانت، امانتداری، و فرهنگ بازار سنتی پیوند خورده است.
میدانچی با نگاهی ژرف و بیانی شیرین، ما را به روزگاری میبرد که همدان، نهفقط یک شهر، بلکه مجموعهای از باورها، قومیتها، آئینها و تلاشهای خالصانه بود؛ شهری که در آن بازار، مسجد، مدرسه و خانه، امتداد یکدیگر بودند.
او با لبخندی آرام و چشمانی پر از خاطره، ما را به کوچهپسکوچههای همدان قدیم میبرد. آنجا که هنوز صدای طبل و سنج محرم با طنین صدای بازاریها و عطر نان داغ و گلاب درهم میآمیخت و شهر رنگ و بوی دیگری داشت.
کودکی در کوچههای پر خاطره
میدانچی صحبتش را با لحنی آرام و گرم آغاز میکند و میگوید: من متولد 1303 هستم، فرزند روانشاد حاج محمد میدانچی. ما در کوچه ذوالریاستین زندگی میکردیم که از کوچههای نسبتاً مرفهتر شهر محسوب میشد. پدرم حجرهای در سر گذر داشت، کارش به اصطلاح "ژنرالشاپ" بود؛ یعنی همان کاروانسرایی که همهچیز داشت. از پنج شش سالگی با پدرم در بازار رفتوآمد داشتم. از کلاس چهارم ابتدایی در حجره کمک میکردم. مدرسهام مدرسه علمی بود؛ خیابان باباطاهر و در کوچه جراحها. بعد هم مدرسه اتحاد، که فضای فرهنگیاش کاملاً متفاوت با مدرسه اولم بود.
میدانچی روایتهایش پر از احترام به پدری بود که نهتنها در بازار بلکه در دل جامعه همدانی، جایگاه ویژهای داشت، میگوید: پدرم مردی بافرهنگ، مذهبی و روشنفکر بود. اهل مطالعه و مورد احترام اهل بازار و روحانیت. در مجالس مذهبی شرکت میکرد، اما نه به آن شکل که جزو اعضای اصلی هیئات باشد؛ فعال در حوزه فعالیتهای اجتماعی بود.
روزهای پرشور محرم در همدان
یکی از بخشهای جذاب روایت میدانچی، بازگشت به حالوهوای محرمهای دهه 40 بود، میگوید: سال 42 زمان آقای بالاخانلو، شهرداری فعال و پرتلاش همدان که سال 43 برای نمایندگی مجلس انتخاب شد، محرم حال و هوای خاصی داشت. ایام عاشورا و تاسوعا، شهر حالتی نظامی گرفته بود، هر پنج نفر یک مأمور امنیتی کنارش بود اما نمیتوانستند جلوی احساسات مردم را بگیرند. تجمعات در کاروانسراها برگزار میشد، از جمله کاروانسرای میرزا کاظم که یکی از بزرگترین مراسمها آنجا بود. صدای طبل، نوحه و هیأتها تا نیمهشب در شهر میپیچید. روز سوم عاشورا، اوج مراسم بود؛ شکوهی که دیگر کمتر نظیرش را میبینیم. سوم عاشورا خیلی مهمتر از روز عاشورا برگزار میشد که کمتر در کشور میدیدیم. هیأت آقاجانیبیک شکوه خاصی داشت و هیئات مختلف، از محلات مختلف به آنجا میآمدند و کمک میکردند و با برنامهریزی دقیق و کارناوال باشکوهی برگزار میشد؛ هنوزم هست ولی نه با آن عظمت. اکثر خانههای همدان به خصوص افراد متدین اکثرا روضههای خانگی داشتند و ما شاهد بودیم افرادی در این مراسمها شرکت میکردند و آنجا مسائل شرعی، مذهبی و دین و آئین مطرح میشد.
رابطه با بزرگان و روحانیون
ما خانواده پر جمعیتی بودیم و پدرم ارتباط تنگاتنگ با روحانیون داشت و در اکثر مجالس آنها شرکت میکرد. از مهمانهای خانه ما بزرگان زیادی بودند، پدرم با روحانیون و بزرگان دینی ارتباط نزدیکی داشت. علامه امینی، مرحوم آخوند ملاعلی و دیگران تابستانها به همدان میآمدند و اغلب میهمان خانه ما میشدند و احترام متقابل در اوج بود.
همدان، قطب دانش و طبابت غرب کشور
مسعود میدانچی با افتخار از جایگاه فرهنگی و علمی همدان یاد میکند و ادامه میدهد: همدان تنوع قومیتها و اقلیتها را داشت، اینجا دومین شهری بود که مدرسه داشت، حتی زودتر از خیلی شهرهای بزرگ.
او از یک بخش خاص و جالب توجه شهر همدان میگوید: مدرسه اتحاد (آلیانس) پزشکان زیادی تربیت کرد و همدان به قطب پزشکی غرب کشور بدل شد که اکثرا از استانهای غرب کشور به این مدرسه میآمدند. خیابان باباطاهر را معمولا "در حکیمخانه" میگفتند که پزشکان زیادی در آن خیابان مطب داشتند. اکثر داروخانهها هم متعلق به یهودیان همدانی بود، به نامهای اتحاد، اخوان، شفا و...
اکثر پزشکان کلیمی بودند اما اولین پزشک مسلمان شهر، دکتر محمود منصوری بود؛ مردی محبوب که بعدها حتی شهردار همدان شد.
بازار؛ قلب تپنده همدان
او بازار همدان را قلب شهر مینامد و ادامه میدهد، بازار همدان مرکز ثقل تجارت غرب کشور بود؛ بیش از 70 کاروانسرا فعال داشتیم. بسیاری از آنها متأسفانه با گسترش خیابانها از بین رفتند. هر کاروانسرا نماینده یک صنف یا یک قوم بود؛ کلیمیها، مسیحیها، ترکها، لرها و... همه در این بافت بازار نقش داشتند. بیشتر کلیمیها حجرههایشان در راستای فلسطین بود که آن زمان به آن میگفتند راستای کلیمی. صنعتگران مسیحی بیشتر کارهای فنی و مکانیکی میکردند.
آنچه مسعود میدانچی برایمان بازگو میکند، نه فقط روایت زندگیاش، که روایتی از تاریخ زنده شهری است که در لابهلایه آن فرهنگ، دین، بازار و مردم درهمتنیدهاند. بازار همدان، با آن همه تنوع قومی، مذهبی و اقتصادیاش، هنوز میتواند نفس بکشد، زنده شود و بدرخشد و کافی است، مانند حاجی محمد میدانچیها، دوباره به میراثمان عشق بورزیم.
تحولات شهری، اقتصادی و فرهنگی همدان
او میگوید: در گذشته، فضاهای شهری در همدان بسیار متفاوتتر از امروز بودند. یکی از اتفاقات قابل توجه احداث 6 خیابان به دست آلمانیها بود. پدرم نقل میکرد زمانی که این خیابان را میخواستند احداث کنند، مردم تعجب میکردند و میگفتند: «ما خیابان و میدانی به این بزرگی برای چه میخواهیم؟» اما امروز همان خیابان دیگر جوابگوی حجم رفتوآمد نیست. خوشبختانه میدان اصلی شهر هماکنون با دو پیادهراه خلوتتر شده، هرچند که همچنان نیاز به ترمیم و هماهنگی دارد؛ مخصوصاً تغییراتی که بانک ملی در آن ناحیه داده، به شکلی هماهنگ باید دنبال شود.
در دورهای که بالاخانلو شهردار وقت همدان بود، اقدامات مهمی انجام گرفت، از جمله احداث بلوارهای کمربندی که بسیار مؤثر و مفید بود. یکی از مهمترین اقدامات دیگر در همان دوران، افتتاح سد اکباتان (آن زمان به سد شهناز معروف بود) بود. در آن سال، مشکل آب همدان بسیار حاد بود و مردم با هزینه شخصی، آب را با حیوانات بارکش به خانهها میآوردند و افتتاح سد واقعاً نقطه عطفی بود و مردم از آن بحران رهایی یافتند.
از نظر اقتصادی، همانطور که گفتم همدان زمانی یکی از مهمترین مراکز تجاری غرب کشور بود و بیش از 70 کاروانسرا در بازار داشت که هر یک به نوعی رونق تجاری منطقه را نشان میدادند. متأسفانه بسیاری از این کاروانسراها به دلیل احداث خیابانها تخریب یا آسیب دیدهاند.
بازار همدان گذشتهای پر رونق داشت؛ از کاروانسرای گمرک و گلشن گرفته تا کاروانسرای حسینخانی. بسیاری از تجار بزرگ و متدین در این مکانها فعالیت داشتند، تجاری که همگی آشنا و مورد احترام پدرم نیز بودند. آنها تجارت را بر اساس اصول فقهی و شرعی میدانستند و به آن پایبند بودند.
امروز آن نسل دیگر کمتر در بازار دیده میشود، کسانی جایگزین شدند و اغلب سنتهای بازار را رعایت نمیکنند در حالی که بازاریان قدیم تجارت را بر اساس فقه و اسلام پیش میبردند. البته تغییرات زمانه نیز بیتأثیر نبوده است. من بیش از 30 سال در اتحادیه صنفی بازار همدان مسؤولیت داشتم و از نزدیک با این تحولات آشنا هستم.
هنر همدانیها به تهیه مایحتاج به صورت خشکبار
در گذشته میوهها محدود به فصول بودند، در زمستانها فقط خشکبار در بازار بود، یا ماهیهای نمکسود شده و البته آنچنان هم گسترده نبود. اما بازار همدان به دلیل مرکزیتاش برای شهرهای اطراف، همچنان نقش کلیدی در تأمین مایحتاج ایفا میکرد. از جمله مهمترین صنوف هم میتوان به صنعت فرش اشاره کرد. قالی همدان بسیار پرطرفدار بود و بسیاری از تجار در این حوزه فعال بودند و سرمایهگذاری داشتند.
از دیگر حوزههای صنعتی میتوان به زرگری اشاره کرد. خانه زرگرهای همدان جزو مراکز مهم زرگری ایران بود. همچنین اقلیتهای دینی به ویژه کلیمیان نقش پر رنگی در بازار داشتند. به ویژه در "راسته کلیمیها" که بعدها به "راسته فلسطین" تغییر نام داد. آنها به فعالیتهایی مانند پوست، پشم و حتی صنعت مکانیکی مشغول بودند.
جمعیت همدان در کسب و کار قابل توجه بود، چه زمانی که استان پنجم کرمانشاه بودیم و چه زمانی که بعد فرمانداری کل و بعد استان شدیم؛ امروز هم خوشبختانه تحول خوبی در همدان ایجاد شده و شهرکهای خوبی نظیر شهرک بنکدارها ساخته شده که شاید در ایران کمنظیر است و پیشبینیهای خوبی نیز در آن انجام شده و میتواند بازار غرب کشور را تقویت کند. بازارهای دیگری هم در شرف شکلگیری است که میتوان به بازار میوهفروشها و بارفروشها اشاره کرد که از شکل سنتی خارج شده اما هنوز هم نیاز به ساماندهی است.
در گذشته همدان یکی از مراکز معروف کشور در صنعت پوست بود که هنوز هم برخی به صورت محدود در آن فعالیت دارند و نیاز است این حرفه رونق بگیرد چرا که چرم همدان از کیفیت بالایی برخوردار است و از گذشته معروف بوده و حرفی برای گفتن دارد.
کاروانسراها در گذشته نهتنها محل استراحت تجار، بلکه مکانی برای نگهداری حیوانات بارکش نیز بودند. مثلاً در کاروانسرایی که متعلق به پدرم بود، طبقه زیرزمین مخصوص حیوانات بود و چهارپایان در آن نگهداری میشدند.
امروزه اگرچه تغییراتی در بازار ایجاد شده، اما همچنان جای بازنگری و بازسازی دارد. بازار همدان با آن سابقه و ویژگیهای منحصربهفردش میتواند یکی از جاذبههای بزرگ گردشگری ایران و مرکز تجاری غرب کشور باقی بماند، به شرط آنکه به زیبایی و بهداشت آن توجه شود و برای مدیریت کاروانسراها هیأتهایی تشکیل و شناسنامههایی برای آنها تهیه شود.
زمستانهای سخت، بازارهای گرم
در گفتوگو با آقای مسعود میدانچی، از بازرگانان باسابقه و فرهیختگان خوشنام بازار همدان، به بخشی دیگر از خاطرات اقتصادی و اجتماعی شهر در دهههای گذشته رسیدیم. جایی که از زمستانهای سرد و محدودیتهای شدید تأمین خوراک و گرما گفتند، تا اقتصاد خشکبار و آسیابهایی که با جریان رود میچرخیدند.
او میگوید: هوا که سرد میشد، واقعاً ارتباطات هم کمتر میشد. نه سردخانهای بود، نه امکانات نگهداری مواد غذایی به شکلی که امروز هست. اصلاً نمیشد فرض کرد محصولاتی که به یک دمای خاص نیاز دارند به راحتی در دسترس باشند. مثلاً همین ماهی پرورشی که امروز همه جا هست، آن وقت اصلاً در همدان و غرب کشور معمول نبود. اگر هم میآمد، فقط شبهای عید بود و آن هم از نوع ماهی نمکسود و آنقدر هم استقبال نمیشد و بیشتر مردم عادت به خشکبار داشتند.
میوههایی مثل سیب درختی که امروز در همه فصلها هست، در آن زمان اصلاً دیده نمیشد. اگر هم بود، فقط ایام عید از لبنان (اطراف قصر شیرین) خیلی محدود میآوردند. خیلی محدود... واقعاً در سطح همدان، چیزی از میوههای خارج از فصل دیده نمیشد.
فروش محصولات محلی
مواد خوراکی بیشتر هم از محصولات محلی همدان بود. خشکبار و تولیدات محلی. روغن حیوانی از دامداریها، و از محصولات روستایی که به ویژه در زمستان کمک بزرگی بود. مردم خود آنها را میآوردند، میفروختند و مبادله میکردند.
از نظر اقتصادی، زمستانها برای خانوادههای ضعیف خیلی سخت میگذشت. هرچند متمولین شهر کمک میکردند. بیشتر هم کمکها در تهیه زغال یا وسایل گرمایشی بود. آن زمان شوفاژ نبود، بخاری نفتی و کرسی بود.
روستاهای اطراف مثل درهمرادبیگ نان تولید میکردند و میآوردند. در آنجا بیش از 10 تا 12 آسیاب بود که از طریق رودخانه کار انجام میشد. همین رودخانهای که از شهر میگذشت و بعدها تبدیل شد به کانال فاضلاب! و آن آسیابها هم یکییکی تعطیل شدند. ولی در آن زمان، نان این مناطق به شهر میرسید و بخشی از اقتصاد تغذیه همدان بود.
در پایان، آقای میدانچی با تواضع و صمیمیت میگوید: من فکر میکنم نتوانستم همه چیز را خوب توضیح دهم، چون این صحبتها بیشتر توضیحات کلی بود. خانواده ما بازاری بودند و ما در آن صحنههایی بودیم که برایتان گفتم و بقیه خیلی در خاطرم نیست، من موضوعاتی را گفتم که با پدرم میرفتم، حضور داشتم و آشنا میشدم، در فعالیتهای اجتماعی که شرکت میکردیم و مسائلی از این دست، امیدوارم مورد قبول مخاطبان روزنامه هگمتانه قرار گیرد.