کد خبر : 63570
تاریخ : 1403/5/22
گروه خبری : همه دانا

گفت‌وگوی صمیمانه هگمتانه با خواهر شهید تخریبــچی علی‌اکبر همتی

استوار و ثابت قدم در مسیر ولایت

خواهر برادری ما خیلی زود تمام شد

هگمتانه، گروه رفیق شهیدم - اعظم مرادی صالح: با همه مجاهدت‌هایی که در 8 سال جنگ از خودش نشان داد بعد از بازنشستگی هم آرام ننشست. با عشق و علاقه‌ای که داشت در این مسیر ماند تا زمانی که اجر و مزد همه تلاش‌هایش را یک‌ جا آن هم در روز عید غدیر سال 1391 در منطقه پاکسازی میدان مین از خدا گرفت. شهید علی‌اکبر همتی متولد تیرماه 1343 ماه محرم، یکی از همان شش پرستویی است که در روز عید غدیرخم 13 آبان ماه 1391 در منطقه مرزی مریوان در حین پاکسازی میدان‌های وسیع مین به درجه شهادت نائل شد. استاد تمام عیار تخریب انواع مین‌ها عاقبت به عهدی که با مولایش بسته بود و در همان روز عید غدیرخم وفا کرد و خلعت شهادت پوشید. مردی که در صفا، خلوص و شوخ طبعی‌هایش شهره همه تخریبچی‌ها در منطقه مرزی مریوان بود. درود و سلام و صلوات می‌فرستیم به روح مطهر شهدای تخریب و به همین مناسبت این هفته میهمان خواهر این شهید بزرگوار هستیم که در ادامه بخشی از خاطره‌‌ها و دلتنگی‌های این خانواده را با هم می‌خوانیم. خواهر شهید علی‌اکبر همتی در گفت‌وگو با خبرنگار هگمتانه با بیان خاطره‌ای اظهار کرد: روز غیر قربان 1391 برادرم که از میدان‌های مین به مرخصی آمده بود، با مادرم رفته بودند قربانی خریده بودند که ذبح کنند و بعد که ما رسیدیم دیدیم همه کارها را مادر ، علی‌اکبر و همسرشان انجام داده بودند. علی‌اکبر خسته بود و برای استراحت رفته بود تا کمی بخوابد و گفتیم اجازه می‌دادید ما هم برای کمک می‌آمدیم. وی با بیان اینکه آن روز یک دلتنگی عجیبی داشتیم، افزود: وقتی علی‌اکبر از خواب بیدار شد چهره‌اش بسیار زیبا و خواستنی شده بود. من همان جا به خواهرم معصومه گفتم به نظر شما داداش علی‌اکبر طور دیگری نشده است؟ گویی متفاوت‌تر از همیشه شده بود. خواهر شهید افزود: برادرم بعد از اینکه چای خورد از همه خواهر و خواهر‌زاده‌ها خواست که دور هم بنشینیم و تعریف کنیم. آن روز برای همه ما روز شادی بود. وی گفت: از ما و زندگیمان که چطور می‌گذرد، از فرزندانمان پرسید و دوست داشت ما تعریف کنیم و او گوش دهد. خانم همتی گفت: بعد از شهادت به این فکر می‌کردم که علی‌اکبر داشت سیر ما را نگاه می‌کرد و ما غافل از اینکه علی‌اکبر بعد از خداحافظی عصر روز عید قربان، چند روز بعد که برای پاکسازی مین به میدان خواهد رفت شهید می‌شود. خواهر شهید درباره شهادت برادر گفت: ساعت 10 صبح روز 13 آبان ماه 1391 که قصد انفجار چاله‌های انباشته از مین را داشت به شهادت رسید و ما نگران مادر بودیم که چطور به ایشان اطلاع دهیم چرا که هر گاه کمی علی‌اکبر دیر به دیدار مادر می‌رفت می‌گفت دلم برای چشمان علی اکبر تنگ شده است.
علی‌اکبر آرام و قرار نداشت
خواهر شهید همتی در ادامه از تلاش‌ها و بی‌قراری‌های برادر برای میهن و برای رسیدن به آرزویش گفت و اظهار کرد: علی‌اکبر بعد از جنگ آرام و قرار نداشت و دوست داشت راه شهدا را ادامه دهد لذا مدتی در باغ موزه همدان کار کرد و بعدها که اطلاع یافت مین‌هایی فرسوده در مناطقی که مردم نمی‌دانند مین وجود دارد، رفت و آمد می‌کنند یا دام‌های خود را به چرا می‌برند و مین‌ها باعث کشته شدن و یا قطع عضو آنها می‌شود، علی‌اکبر گفت کاری که اکنون از دستم بر می‌آید همین است که باید مین‌ها را جمع‌آوری و خنثی کنیم. لذا برای خنثی و جمع آوری مین‌ها، در آن مناطق حضور یافت.
برادرم در مسیر ولایت ثابت‌ قدم بود
وی افزود: با اینکه بازنشسته شده و 48 سالش بود برای پاکسازی مین‌ها رفت و چون مربی تخریب بود کار را برعهده گرفته بود. خواهر شهید همتی از چگونگی شهادت برادر گفت و افزود: بعد از 8 چاله که مین‌ها روی هم انباشته شده بودند، یکی از مین‌ها که حساس بود منفجر می‌شود و علی‌اکبر در کنار 6 تن دیگر از یارانشان به شهادت می‌رسد. وی با بیان اینکه ما در واقع علی‌اکبر را نشناختیم با اینکه در کنارمان بود، گفت: نمی‌دانیم علی‌اکبر با خدا چه معامله‌ای کرد. خواهر شهید افزود: برادرم از 15 سالگی که وارد بسیج شد و مدتی بعد داوطلبانه به جبهه اعزام شد و در آخر هم به سپاه پیوست، هرگز از این راه برنگشت و تا روزی که به شهادت برسد در مسیر ولایت استوار و ثابت قدم بود. خانم همتی افزود: خواهر برادری ما خیلی زود تمام شد و ما در حسرت خواهر برادری‌ها هستیم. وی افزود: کمتر علی‌اکبر را دیدیم. از دورانی که در جبهه‌ها بود و بیشتر به دفاع از میهن به فرمان امام راحل پرداخت و در عملیات مرصاد خوش درخشید و بعد در پادگان قدس به عنوان مربی تخریب مشغول ادامه خدمت شد و بعد در ادامه برای پاکسازی میادین مین اقدام کرد و باز هم ما کمتر برادرمان را می‌دیدیم چرا که هر لحظه به کاری مشغول بود.
عشق شهید به دخترش
خواهر شهید در ادامه گفت: علی‌اکبر با وجود اینکه دو پسر داشت، خیلی دختر دوست بود و دختران ما را که می‌دید نگاه ویژه‌ و محبت خاصی داشت تا اینکه خدا به برادرم دختری عنایت کرد و نام او را یاسمن گذاشت و ما فکر می‌کردیم بعد از تولد یاسمن دیگر او جایی نرود و در کنار دخترش باشد. وی افزود: حتی با وجود علاقه بسیار زیادی به دخترش داشت باعث نشد یک لحظه از راه خود برگردد و مصمم‌تر از همیشه به راه خود برای خدمت به میهن و سربازی ولایت ادامه داد. خواهر شهید همتی گفت: برادرم می‌گفت وقتی که من بتوانم گره‌ای از مشکلات این جامعه را حل کنم برایم خوشایند است و یک نفر را نجات دهم که روی مین‌ها نرود لذت‌بخش است. وی افزود: خاطره‌ای که در بین دختران جوان بیشتر می‌گویم این است که یاسمن دختر شهید، تولد 4 سالگی‌اش بود که پدرش قول داده بود برایش عروسکی بخرد اما 40 روز قبل از تولد یاسمن، علی‌اکبر شهید می‌شود و مادر یاسمن به ما گفت که قرار بوده که علی‌اکبر برای دخترش عروسک بخرد و در مراسم تولد 4 سالگی یاسمن که همسر شهید بر سر مزار شهید برای دخترش گرفت، همان عروسکی که قرار بود و قول داده بود که پدرش برایش بخرد همان را خرید و بقیه دوستان که از این موضوع خبر داشتند برایش عروسک گرفته بودند. ولی دریغ از محبت پدری. یاسمن عروسک‌های زیادی داشت ولی محبت پدری نداشت. وی گفت: تولد یاسمن مصادف شده بود با چهلمین روز شهادت پدرش. هر وقت آهنگ شعر آهنگران را می‌شنوم که " تخریبچی برگرد اینجا پر از مین است." به یاد تخریبچی شهید علی‌اکبر، برادر عزیزم میفتم.
تبریک من را قبول کن چون معلوم نیست فردا باشم
وی در ادامه به بیان خاطراتی که همرزمان شهید از برادر گفتند پرداخت و اظهار کرد: یکی از دوستان علی‌اکبر سید و از اولاد حضرت زهرا بود که برادرم جمعه شب به او زنگ زده و عید غدیر را تبریک می‌گوید و این سید محسن حسینی با شوخی می‌گوید که قبول نیست و فردا که روز عید است باید تماس بگیرد و برادرم در اینجا به این دوست خود می‌گوید که: "تبریک من را قبول کن چون معلوم نیست فردا باشم."
مزه شهادت چطور است؟
وی افزود: حاج احمد معبودی از دیگر همرزمان برادر هست که می‌گوید روزی علی‌اکبر از او می‌پرسد که: "مزه شهادت چطور است؟ خودش می‌گوید مزه‌اش به این است که وقتی دست می‌بری و پیکر شهیدی را پیدا می‌کنی تا به خانواده‌اش تحویل دهی و آنها را خوشحال کنی، یک مین زیر پیکر باشد و منفجر شود. همین که شهید را پیدا می‌کنی خودت هم با او به شهادت برسی." خواهر شهید افزود: یکی از همرزمان هم تعریف کرده است که گروهی که قرار بود برای تخریب بروند مشخص شد. با فرمانده 6 نفر می‌شدند. صبح اول وقت وسایلشان را آماده کردند. به سمت منطقه که حرکت می‌کردند چند قدم پشت سرشان رفتم. شنیدم که شهید به بچه‌ها گفت که خیلی مراقب باشند من امروز خیلی انرژی دارم...
یاد و نامشان جاودان و راهشان پر رهرو باد.

  لینک
http://hegmataneh-news.ir/sl/63570